Site Network: Personal | My Community | Purpose | Shabname

 

روز نوشتهای یک اتئیست تبعیدی در مورد :جامعه، نقد دین ، اسطوره ، روزانه ها، خبر، تاریخ



رستگاری در گرو جامعه باورمند



گاه در زندگی آدمی رخدادهایی روی می دهد که رنگ و بوی زیستن در جامعه را برای فرد دگرگون می سازد ، نمی دانم نامش را اتفاق بگذارم یا شانس، اما چند سال پیش مولوی وار عاشق انسانی شدم که تابلوی زندگی مرا به نیرویی فراتر از آنچه می اندیشیدم آزین داد.

آنچنانکه شمس مولوی را دگرگون ساخت ، دوستی چنان مرا مست و متحیر کرد که امروز خود را مدیون او میدانم ، شاید خود هیچگاه نداست که برمن چنین اثر گذارده ولی براستی تولدی دگر یافتم و حال که چنانم !

من نه هرگز مولوی بوده ام و نه خواهم بود و نه او شمس. و این اندیشه است که انسان را گاه حلاج میگرداند و گاه حجاج.

در جامعه امروزین ما اندیشه ، به نیرویی مصنوعی مبدل گشته که گویی آدمیان در ذات خود مقلدند شاید خرده گیرید که چرا انسانهای اطراف خود را بی فکر و یا فاقد نیروی اندیشه میدانم اما دلیل و استدلالی ساده شاید شما را موجاب گرداند همچنانکه عده ای را بخشم وا خواهد داشت. اساس ایدوئولوژی ها و مکتبهای انسانی بیشتر مبتنی بر پذیرش بدون اندیشه است همانگونه که یک مسلمان میپذیرد و به سخنی دیگر باورمند(معتقد) می شود شخص رسول از سوی نیرویی ازلی فرستاده شده همچنانکه خواهد پذیرفت و ایمان می آورد به روز واپسین و در پی آمد آن عذابها و پاداشهایی که شخص مسحور کننده در مغز ناتوان مسحور شده و مسحور شدگان تزریق می کند که کیستند، از کجا آمده اند و چه باید بکنند تا رستگار شوند (!) اما این رستگاری به سادگی به دست نمی آید گاه خونها ریخته می شود و گاه انسانها را همچون گَله گوسفندان به باد فنا می سپارد با زیر عنوانهایی بسیار زیبا همچون شهیدان راه خدا ، تنها برای بدست آوردن چند وعده بی پایه اساس همچون حوری و حورا ، نهرهایی روان و یا زندگانی جاودان!

رستگاری برای پیروان یک ایده آل است چراکه تا به اکنون هیچکس نتوانسته تعبیری از این واژه بدست بیاورد ، همچنانکه رسولی خود فرستاده رستگاری را در جهاد می بیند و دیگری در صلیب خونین اندیشه های جاه طلب.

مردمان در دیدگاه چنین رسولانی گوسفند هستند و نیاز به چوپانی فداکار دارند ، چوپان میتواند ایده آل را برای گوسفندان ، چراگاهی بی مانند جلوه دهد که از شر گرگان بدورند ، اما وای به روز گوسفند خردمند و یا شک ورزی که ایمان خود را به زیر تیغ گیوتین پرسش ببرد ،آنگاه است که برچسب مزین به مشرک و یا مرتدد را دریافت می دارد ،از این پس نه تنها جهنم (پر از گرگان )بر او حلال میگردد ، بلکه در این زمان و در این جهان فانی باید به عذاب معذوب گردد و به انواع شکنجه ها مبتلا ،چراکه دیگر او گوسفند نیست ،آدمیست خردمند ، شک ورز و نیرویی در مقابل ویروس کشنده ایمان .

در جامعه ایدوئولوژیک امروزی ما ، مردان و زنان نه فاقد نیروی اندیشه بلکه فاقد نیروی شجاعت و استفاده از آن در راستای شک ورزی و خردمندی هستند و دلیل آن ساده و لی دهشتناک در ذهن باورمندان است آن زمان که رسولان تبشیر و تنزیر(ترساندن) را در دستور کار خود قرار دادند براستی حصاری مستحکم بدور اندیشه کشیدند تا این مرغ چهار پَر به مرغی دست و پا شکسته تبدیل شود و نتواند آنجور که باید و شاید شهامت شک کردن را در خود رشد دهد و به بالندگی برساند. کشور ما و فراتر از آن جهان امروز در سیطره اندیشه های جهادی و ارتجاعی قرار دارد که تولد هیتلری دیگر چه از نوعی عربی(بن لادنی) و چه از نوع ائدولوژیک(اسلامگرایی افراطی) آنرا نوید می دهد ، اگر امروز دست کم مردمان ما این خطر را درک نکنند و در پی ریشه این آفت نباشند این بیماری مهلک که شیوع دهنده ای جز چوپانان و والیان آنها ندارد بار دیگر این کشور و دیگر انسانها را با مخاطره ای دهشتناک تر از هجوم تازیان مواجه خواهد کرد که هم زیر بنای خرد ورزی را در بعد معنوی و ایران را دربعد جسمانی آن از پی خواهد افکند که این تنها نتیجه زیبای آن است. اگر ما و دیگر مردمان خطر این بنیاد گرایی نا خوشایند را درک نکنیم با زور و تزویر شمشیرهای امروزی باز به سرنوشت همان آدمیانی بازگشت خواهیم نمود که خواه ناخواه به گوسفند تبدیل گشتند و این خطر نیست فاجعه است فاجعه ای به وسعت تاریخ چراکه بار دیگر باید تاریخ ادیان را بر ما بنویسند اما در این تاریخ خود نوشته دیگر اثری از بابک خردمدینها و ابن مقفع ها نیست چرا که خود با آغوش باز این بازگشت به فرومایگی را پذیرا شده ایم و باید نسلهای پس از ما فدا شوند تا به جای امروزین خود برسیم همچنانکه در سال 57 در یک عقب گرد ماهرانه و به گفته ای در یک سوءتفاهم تاریخی گیر کردیم و از تجدد مشروطه به خاطر گوش دادن و نواهای دلنواز اما فریبنده یک چوپان دل به حوری های نادیده و و زندگی جاودانِ ناشناخته بستیم ، حال این برگ تاریخ که ما سطرهای آنرا تشکیل میدهیم میتواند برای ما عبرت شود تا بیندیشیم ریشه بدبختی و شوربختی این ملت در چیست و به رویه(صفحه) دیگر رویم و یا میتواینم با رنگ تعصب دادن به اشتباهات و عدم شهامتهای نداشته ی خود به مقدمه این کتاب تراژدیک تاریخ بازگردیم و گوسفند وار بدنبال ایده آل های ناشناخته براه افتیم.

پی نوشت:

1- در نوشتارهای خود هرگز قصد توهین ندارم و اگر از نوشتارهایم چنین بر میآید پوزش می خواهم چراکه چنین هدفی را نداشته و ندارم.

2- هرگونه نقد و گفتگو را پذیرا خاهم بود و باعث خرسندی کهترین خواهد شد.

-----

صفحات دیگر وبلاگ هنوز راه اندازی نشده به محض راه اندازی در همین تارنگار به اطلاعتان میرسانم.

درضمن هرگز خط مشی سیاسی را در تارنگار دنبال نخواهم کرد چراکه این تارنگار سیاسی نیست، اجتماعی است.

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۸:۱۰ قبل‌ازظهر,