Site Network: Personal | My Community | Purpose | Shabname

 

روز نوشتهای یک اتئیست تبعیدی در مورد :جامعه، نقد دین ، اسطوره ، روزانه ها، خبر، تاریخ



دخترک کبریت فروش


در جامعه امروز ایران نه یک دخترک کبریت فروش بلکه هزاران دخترک و پسرک وجود دارند که برای لحظه ای زیستن ، روزگار خود را در خیابانهای این ویرانسرا می گذرانند.
ایران ما کارش به آنجا رسیده که مردمانش نه برای بهِ زیستن و نه برای شاد بودن بلکه برای دمی زنده ماندن جوانانش به بزه کاری و کبریت و آدامس فروشی روی آورده اند.
ننگ و خفت و ذلت از سر و روی این مملکت میبارد ، گویی کاوه ها هم، هم سفره ضحاکیان گشته اند!
گویی خدایی نیست که ببیند این همه ستم و ننگ را! واگر هست او هم ترسیده است که، لب از لب نمی گشاید و یا شاید او هم مست میِ شاهانه است!
روزگاران را ببین ،گویی ما خرده نویسان کور گشته ایم و نای هیچ دمیدن نداریم، براستی چیست این چرخ گردون که غنی را مال می دهد و فقیر را نان آغشته در خون؟
روزگار سیاهی ،میگذرد اما ننگی که بر دامن تاریخ ایران نشسته هیچگاه پاک نخواهد شد، چرا که ما قلم بدستان ، قلم را نیزه نکردیم ، چراکه خاموش نشستیم و نِگریستیم و نَگریستیم.
ایران ما لایق این دژخویی ها و بدمنشی های زمانه نیست، زمانه ای که فرزندانمان بجای دانش آموزی از آموزگاران خود ، مجبور به دست فروشی شده اند، چرایی ندارد اگر فردای ایران را ویران ببینیم چرا که ما امروز تیشه ویران نمودن ایران را در دستان کهنه جامگان دیدیم و هیچ نگفتیم چرا که ترسیدیم « زبان سرخ سر سبز دهد برباد » ، چرا که ترسیدیدم بگوییم مرگ بر استبداد ، چرا که ترسیدیدم برخیزیم و دست کم قلمی در دست بگیریم.

ترس ما در معرکه ،فنای ما است... شیر شرزه در بیشه خفتن را چرا است

اگر نسل ما امروز سوخت ، روا نیست فرزندانمان اسیر کوته دیدگی ها و کژ اندیشی های ما بشود بر ماست که این ننگ تاریخی را پاک کنیم وگرنه شگفت نیست که خود را در بالین گرم مرگ ایران تنها ببینیم.
------
به زودی بخش بیخدایی بروز می شود.

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۲:۰۸ قبل‌ازظهر,