Site Network: Personal | My Community | Purpose | Shabname

 

روز نوشتهای یک اتئیست تبعیدی در مورد :جامعه، نقد دین ، اسطوره ، روزانه ها، خبر، تاریخ



نقد های دینمداران بر سکولاریسم - بخش دوم

بر اسا تمامی تعاریفی که در بخش نخست آمد، آقای مطهری نقدهایی بر آن روا داشته اند که برخی از آنها را ذکر خواهم کرد تا نادرستی اندیشه یا برداشت او از سکولاریسم آشکار شود؛

پیش از آنکه به سخنان جناب مطهری بپردازم بد نیست نگاهی به جمله جناب محمد نقیب العطاس بیاندازیم که می گویند : « سکولاریسم یعنی :رويكرد افراطى عليه دين، نه حذف آن از عرصه اجتماع و دنيا، بلكه حذف آن از ذهن و دل انسانى است. در اين نگرش، آموزه‏هاى فراطبيعى مورد نقد و جرح قرار مى‏گيرد و چون دين نيز از مصاديق بارز آن است، به نفى و پاك كردن صورت آن از ذهن انسانى پرداخته مى‏شود »

برداشت ایشان از مفهوم سکولاریسم از بن اشتباه است چراکه هدف یک جامعه سکولاریزه شده هرگز حذف دین از ذهن و دل انسانها نیست و همانگونه که در بخش پیشین متذکر شدم دینمداران از سکولاریسم به عنوان دشمن دین و خدا یاد می کنند هدف سکولاریسمی که هالیئوک بنا نهاد، نه به هدف دشمنی با دین بلکه برای نجات جامعه از سلطه کلیساها بود آن کاری که ما باید برای نجات کشور و مردم خود از زیر سلطه مسجد ها انجام دهیم در جامعه سکولار پیشوایان و پیروان دینی کاملا آزاد هستند و هیچگونه محدودیتی به شرط تعرض نکردن به باور دیگران ندارند بلکه از دخالت مستقیم در سیاست منع می شوند، روشنگری دیگری که لازم است بگویم این است که مردمان جامعه سکولار میتوانند معتقدترین پیروان یک آیین را در حین زیستن در جامعه ای سکولار و لائیسیته را داشته باشند با این تفاوت که موازین قضایی در دستان روحانیون نیست بلکه از طریق دادستانی کشور مدیریت می شود. حال پیش از پرداختن به سخنان آقای مطهری است لازم است بدانیم ایشان به پیروی از سید جمال الدین اسدآبادی واژه ای هم معنی سکولاریسم را " علمانیت " مینامند، زین پس هرجا با این واژه بر خوردیم ، باید آنرا در تضاد با مفهوم همبستگی دین و دولت بدانیم. مطهری می گوید : « جدايى دين و سياست - به مفهومى كه آتاتورك قهرمانِ آن بود كه تركيه را به بدبختى كشانيد و به شكلى كه در ايران عمل شد - به معناى بيرون كردن دين از صحنه سياست بود كه مساوى است با جدا كردن يكى از عزيزترين اعضاى پيكر اسلام از اسلام. من نمى‏توانم باور كنم يك نفر در يك كشور اسلامى زندگى كند واين اندازه از منطق اسلام بى خبر باشد، ما با اين نغمه كه اسلام خوب است اما به شرط اينكه محدود به مساجد و معابد بوده و با اجتماع كارى نداشته باشد، حدود نيم قرن است كه آشناييم.» حال روز ترکیه امروز روشن است ، جامعه ای است آزاد و سکولار و مردمانش آیینه عبرتی در پیش رو دارند به نام ایران که حتی مردم ترکیه امروز از وجود نخست وزیر و یا رئیس جمهوری مسلمان هم در هراسند. اما جناب مطهری به نکته درست و جالبی اشاره می کنند ، براستی این چنین است که سیاست جزئی از اسلام است و گرفتاری امروز جوامعی همچون ایران از اینجا ناشی می شود که چون اسلام و در پی آمد آن حکومت اسلامی ، حکومت الله بروی زمین بواسطه و اداره جانشینان الله است و بدین دلیل که در حکومت اسلامی قانونهای زمینی جای خود را به احکام آسمانی میدهند، ما با اصولی دگماتیک (لا یتغییر)روبرو هستیم ، در این نوع حکومت ها به واسطه آیه اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و ولی امر منکم و همچنین سوره احزاب آیه 36 که مومنان حق نافرمانی از رسول و الله و در پی آیند آن جانشینان پیامبر را ندارند، این حکومت هیچگاه تغییر نمی پذیرد و تفاوت در اینجاست که مسیحیت تنها قوانین خود را به مورد اجرا می گذارد ، اما اسلام قانون های فرا زمینی را.

منشا سخنان مطهری نیز درست از همین جا ناشی می شود چرا که رسول الله هم رهبر سیاسی بود و هم رهبر دینی ، حال انکه آقای مطهری می خواهند روش 1400 سال پیش را در روزی به مورد اجرا بگذارند که تاریخ مصرفش سالها بسر آمده است. ایشان در ادامه میگویند :« ارباب كليسا و همچنين برخى فيلسوفان اروپايى، نوعى پيوند تصنعى ميان اعتقاد به خدا از يك طرف و سلب حقوق سياسى و تثبيت حكومت‏هاى استبدادى از طرف ديگر، برقرار كردند. طبعاً نوعى ارتباط مثبت ميان دموكراسى و حكومت مردم بر مردم و بى‏خدايى فرض شد. چنين فرض شد كه يا بايد خدا را بپذيريم و حق حكومت را از طرف او تفويض شده به افراد معينى كه هيچ نوع امتياز روشنى ندارند، تلقى كنيم و يا خدا را نفى كنيم تا بتوانيم‏خود را ذيحق بدانيم...كليسا يا طرفداران كليسا و يا با اتكا به افكار كليسا، اين فكر عرضه شد كه مردم در زمينه حكومت، فقط تكليف و وظيفه دارند نه حق، همين كافى‏بود كه تشنگان آزادى و دموكراسى و حكومت را بر ضد كليسا، بلكه بر ضد دين و خدا به طور كلى برانگيزد. از نظر اسلام، درست امر به عكس آن انديشه است... در منطق اين كتاب شريف، امام و حكمران، امين و پاسبانِ حقوق مردم و مسؤول در برابر آنهاست. از اين دو - حكمران و مردم - اگر بناست يكى براى ديگرى باشد، اين حكمران است كه براى توده مردم محكوم است، نه توده محكوم براى حكمران.اگر تمايلات انسان را ريشه و منشأ آزادى، و دموكراسى بدانيم، همان چيزى به وجود خواهد آمد كه امروز در مهد دموكراسى‏هاى غربى شاهد آن هستيم. در اين كشورها، مبناى وضع قوانين در نهايت امر چيست؟ خواست اكثريت. و بر همين مبنا است كه مى‏بينيم، هم جنس بازى، به حكم احترام به دموكراسى و نظر اكثريت، قانونى مى‏شود .در نقطه مقابل اين نوع دموكراسى و آزادى دموكراسىِ اسلامى قرار دارد، دموكراسى اسلامى بر اساس آزادى انسان است، اما اين آزادى انسان، در آزادى شهوات خلاصه نمى‏شود، البته اسلام دين رياضت و مبارزه با شهوات به معناى كشتن شهوات نيست... كمال انسان در انسانيت و عواطف عالى و احساسات بلند اوست. اينكه مى‏گوييم در اسلام دموكراسى وجود دارد، به اين معنا است كه اسلام مى‏خواهد آزادى دموكراسى در بند كردن حيوانيت و رها ساختن انسانيت به انسان بدهد... آزادى، حق انسان، بما هو انسان است، حق ناشى از استعدادهاى انسانى انسان است، نه حق ناشى از ميل افراد و تمايلات آن‏ها »

کشورهایی همچون سوییس را باید جز کشورهای سکولار دانست ولی پرسش این است آیا در این جوامع مردم بیخدا و ضد دین هستند؟ آیا در ایران زمان پهلوی که دین کمترین دخالت را در حکومت داشت مردم از اسلام رویگردان شدند؟ جناب مطهری نااگاهانه رابطه ای نادرست میان دموکراسی ، حکومت مردم برمردم و بیخدایی بر قرار می کنند نمونه بارز یک کشور مسیحی آمریکاست که قانون اساسی کاملا سکولار دارد آیا در این جامعه بیخدایان حکومت می کنند و یامردم به کلیساها نمی روند؟ پرسش دیگر چنین است آیا امروز که در کشور ما یک حکومت دینی برقرار است مردم آزادی عقیدتی ، مدنی و سیاسی دارند ؟ در عربستان چطور ؟ آقای مطهری میفرمایند در منطق قرآن و امامان و حاکمان اسلامی مردم حاکمند و حکمرانان ، محکوم . با ابراز تاسف باید بگویم یا آقای مطهری از حکومت اسلامی ناآگاهند یا از روش تقیه و مغلطه پا به میدان گفتگو گذاشته اند ، آنچنان که گفتم و نیک میدانید در حکومت اسلامی که مد نظر مطهری است مردم به واسط اینکه حکومت اللهی است هرگز حق اظهار نظر ندارند چراکه جدا از سیاست در جهان بینی اسلامی مردم عبد و بنده الله هستند و جز فرمانبری حق دیگری ندارند. ایشان در ادامه به واژه نامتعارف "دموکراسی اسلامی" اشاره می کنند و بدون انکه تعریفی از آن بدست دهند سعی دارند آنرا بهتر و ارجح تر از دموکراسی امروزی بدانند و مبنای آنرا آزادی انسان بیان می کنند حال پرسش من از ایشان و دیگر منتقدین اینست که کدام آزادی در "دموکراسی دینی" وجود دارد؟ از اینرو است که مطهری به جای پاسخ متوسل به آزادی همجنسگرایی می شوند در اینجا باید اشاره کنم همجنسگرایی همچنانکه در بسیاری از کشورها، آزاد نیست در جوامعی همچون آلمان به عنوان یک نوع بیماری یا گناه مطرح نیست بلکه تعریف خاص خود را داردو همجنسگرایان در بسیاری از کشورها حق ازدواج دارند که در این مبحث نمی گنجد. در همین رابطه عبدلکریم سروش می گوید : « برخى از روشنفكران مسلمان نيز با تأثير از اين مبنا، خواهان بسط و اجراى آن در آيين مقدس اسلام شده‏اند و صريحاً دين اسلام را دين تكليف‏زا مى‏دانند و آن را به ناديده انگاشتن حقوق مردم متهم‏مى‏كنند. »باز جناب مطهری در مورد لیبرالیسم همانند دیگر دکان داران "ضدیت" میسازند و می گویند : « روح آزادى خواهى و حريت در تمام دستورات اسلامى به چشم مى‏خورد. در تاريخ اسلام با مظاهرى روبرو مى‏شويم كه گويى به قرن هفدهم دوران انقلاب كبير فرانسه و يا قرن بيستم دوران مكاتب مختلف آزادى خواهى متعلق است.تعاليم ليبراليستى، در متن تعاليم اسلامى وجود دارد، زيرا اين گنجينه عظيم از ارزشهاى انسانى در معارف اسلامى نهفته بود » ایشان در ادامه از لیبرالیسم اسلامی می افزایند : « از نظر اسلام، انسانها به حسب گوهر و ذات برابرند، مردم از دو گونه يا چندگونه آفريده نشده‏اند، رنگ، خون، نژاد و قوميت ملاك برترى و تفوق نيست. سيد قرشى و سياه حبشى برابرند. آزادى، دموكراسى و عدالت در اسلام زاده برابرى و مساوات انسانها است »

لیبرالیسم یعنی : اصطلاح لیبرالیسم برگرفته از ریشه لاتینی Liber به معنای آزادی است. لیبرالیسم در قاموس سیاسی نظریه‌ای است که خواهان حفظ درجاتی از آزادی در برابر هر نهادی است که تهدید کننده آزادی بشر باشد. لیبرالیسم در زمینه اندیشه‌های اقتصادی، به معنای مقاومت در برابر تسلط دولت بر حیات اقتصادی در برابر هر نوع انحصار و مداخله دولت در تولید و توزیع ثروت است. لیبرالیسم از سویی به یک جریان سیاسی بورژوازی اطلاق می‌شد که در عصر مترقی بودن آن یعنی در زمانی که سرمایه‌داری صنعتی علیه اشرافیت فئودالی مبارزه می‌کرد و درصدد گرفتن قدرت بود، به وجود آمد و رشد کرد .ایشان بدون آنکه تعریف روشنی از لیبرالیست اسلامی بیان دارند آنرا مظهر آزادی میخوانند بدون آنکه بن و ریشه آزادی را در اسلام برای ما روشن کنند و با تمسک به مثال همیشگی یعنی برابری سلمان و بلال و دیگران و پوشانیده نگه داشتن ترور هایی که بر ضد آزادی بود همانند کشتن کعب ابن اشرف و عصما دختر مروان سعی بر این دارند تا اسلام را مبرا از هرگونه ضدیتی با آزادی بدانند اما هیچگاه نمیگویند این مدینه فاضله که مد نظر ایشان و اسلام است و همچنین آزادی که از آن سخن می گویند چرا تعریف روشن و مشخصی ندارد و اساسا در حکومتی که قانوهایش اللهی و آسمانی و دگماتیک است و متخصصین اسکولاستیک(علم کلام) تنها آنها را می فهمند ، آزادی چگونه تعبیر می شود و حقوق انسان در کجای این جاده مبهم و بی انتها قرار دارد؟

-----

*بخشی از این تارنگار به سکولاریسم اختصاص دارد این بخش کامل ترین بخش از تارنگار کانون است که آگاهی های بسیاری در اختیار آزاد اندیشان قرار می دهد خواهش من از خوانندگان اینست تمامی آن نوشتار ها و جستارها را بخوانید تا بهتر به سخنان بی پایه و اساس افرادی همچون مطهری پی ببرید.

*در این نوشتار از چند آیه قرآن استفاده شد البته منظور من مستقیما حکومت اسلامی و یهودیت است روشن است که من بیشتر دین اسلام و حکومت اسلامی را نقد خواهم کرد چرا که امروزه ادیانی همچون یهودیت و مسیحیت دارای حکومتهای آزاد و سکولار هستند و اسلام تنها دینی است که به قانون اللهی پای بند است .

منابع بخش نخست و بخش دوم :

1 - براين/.ويلسون، فرهنگ و دين، مقاله جدا انگارى دين و دنيا، ص‏124، ترجمه بهاء الدين خرمشاهى، طرح نو، تهران، 1374

2 - وايتسكر، سكولاريزاسيون چيست؟، مجله نامه فرهنگ، تابستان 1375، ص‏37

3 - سيد محمد نقيب العطاس، اسلام و دنيوى گرى، ترجمه احمد آرام، ص‏15، دانشگاه تهران، 1374؛

4 - نهضت‏هاى اسلامى در صد ساله اخير، ص‏26، انتشارات صدرا، قم.

5 - نظام حقوق زن در اسلام، ص‏88، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1359

6 - سيرى در نهج البلاغه، صص‏84 و 85

7 - كيان، شماره 26، معنا و مبناى سكولاريس

8 – پیرامون انقلاب اسلامی (مطهری)

9 - فرهنگ سیاسی، نوشته غلامرضا بابایی

10 - برا آگاهی بیشتر برای خوانندگان داخل ایران پیشنهاد میکنم دانشنامه سیاسی داریوش آشوری را بخوانید.

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۴:۱۶ قبل‌ازظهر,