Site Network: Personal | My Community | Purpose | Shabname

 

روز نوشتهای یک اتئیست تبعیدی در مورد :جامعه، نقد دین ، اسطوره ، روزانه ها، خبر، تاریخ



هویت ملی یا دینی

گرفتاری ایران امروز که من بدان خواهم پرداخت ،تناقض و بر سر دوراهی ماندن ایرانیان به ویژه جوانان است که آیا بین هویت ملی و دینی تفاوتی وجود دارد؟ آیا یک ایرانی نخست باید ایرانی باشد یا مسلمان ؟ روشن است همه ما مهر ایران را در دل داریم و به ایرانی بودن خود افتخار میکنیم ، ولی همیشه برای من این پرسش مطرح بوده است که چگونه یک ایرانی گاه کشورش را به ایمان دینی اش میفروشد و هر آنچه را که دست آورد نیاکانش بوده است را به باد فنا می سپارد .

شاید در درازای این نوشتار که به هدف پاسخ به نوشتار یک وبلاگ نویس است بتوانیم بدین مهم برسیم اما باید خاطر نشان سازم اگر امروز این گفتگو را به وبلاگ سیاه مشق کشانده ام نه به خاطر بر چسب چسباندن بر وبلاگ نویس مورد اشاره بوده و نه به خاطر اینکه ایشان پاسخ پرسشهای مرا نداده اند ، بل بر این باورم این دشواری امروز و دیروز نیست این گرفتاری 1400 ساله ملتی است که هویت خود را گم کرده و برای رسیدن به اصل خویش به بیگانه متوصل شده است و میپندارد نیاکان او با آغوش باز از اسلام استقبال کرده اند. در ادامه نوشتار من نقل قولهایی که وبلاگ نویس محترم در تارنگار خود درج کرده میپردازم و سپس پاسخهایی را که لازم میدانم در هر مورد بدان خواهم افزود به امید آنکه ایشان و ایرانیان همچون این جناب ، گستاخی مرا ببخشند و کمی در نوع اندیشیدنشان تجدید نگر کنند و یا نیکتر آنکه پاسخی در خور به کهترین بدهند (!).

ایران، اسلام و نگهداشت یادمانهای باستاني

« در حدود 98% از ما مردم ایران مسلمانیم. ما ایرانیان مسلمان به اسلام به حکم اینکه مذهب ماست ایمان و اعتقاد داریم و به ایران به حکم اینکه میهن ماست مهر می ورزیم. از این رو سخت علاقه مندیم که مسایلی را که از یک طرف با آنچه به آن ایمان و اعتقاد داریم و از طرف دیگر با آنچه به آن مهر می ورزیم پیوند دارد به روشنی درک کنیم و تکلیف خود را در آن مسایل بدانیم. ما هم احساسات مذهبی اسلامی داریم و هم احساسات میهنی ایرانی، که این احساسات هیچ کدام همدیگر را نقض نمی کند. همانطور که می دانیم حب الوطن به عنوان نشانه ای از ایمان فرموده ی پیامبر اکرم (ص) است. برای اسلام به عنوان یک دین که به حکم محتوای غنی خود ملتی با هوش و متمدن و صاحب فرهنگ را شیفته ی خود ساخته است و برای ایران به عنوان یک ملت که به حکم روح حقیقت خواه و بی تعصب فرهنگ دوست خود بیش از هر ملت دیگر در برابر حقیقت خضوع کرده و در راهش فداکاری نموده است. نزدیک 14 قرن، ما با اسلام به سر برده ایم و این دین در متن زندگی ما وارد و جزء زندگی ما بوده است، با آداب این دین مرده های خود را به خاک سپرده ایم، تاریخ ما، ادبیات ما، سیاست ما، قضاوت و دادگستری ما، فرهنگ و تمدن ما، شئون اجتماعی و بالاخره همه چیز ما با این دین توام بوده است و خواهد بود. ملتهای بسیاری به اسلام گرویدند و در خدمت این دین در آمدند و در راه نشر و بسط تعالیم آن کوشیدند و با همکاری با هم تمدنی عظیم و با شکوه به نام تمدن اسلامی به وجود آوردند. می دانیم که سهم خدمات ما، ایرانیان به اسلام از تمام مسمانان بیشتر است. ما ایرانیان بودیم که باعث نشر اسلام در سرزمینهای هند، اندونزی، مالزی، چین، یمن و ... و دیگر سرزمینها شدیم که با داد و ستد بازرگانان ایرانی با دین اسلام آَشنا شده و مسلمان شدند.»

اگر از آمار 98 درسدی که روشن نیست منبع این آمار در کجا ریشه دارد بگذریم من بر سر این جمله که ما هم احساسات ملی داریم و هم مذهبی و این دو هیچکدام همدیگر را نقض نمیکنند گرفتاری دارم . ما در اسلام نامی از ملت نمیبینیم مسلمانان امت هستند و هرگز مرزی که برای یک ملت گوهر است در امت جایگاهی ندارد از این گذشته آیینی که با زور شمشیر توسط تازیان بر نیاکان ما تحمیل شد چگونه توانسته است مهر خود را در دل ایرانیان بکارد ؟ پاسخ در چند بند پایینتر روشن میگردد. دوست گرامی ما بر این باورند ایرانیان به حکم باهوش و ذکاوت بودن خود و بدین دلیل که ملتی با تمدن بودند به زودی اسلام را گوهری جاودانه و پاک یافتند و گویی خود بدان آن میگشتند از اینرو اسلام را پذیرفته و در نشر آن کوشیدند . سخن یار گرامی ما بی شک باید در تاریخ بازتاب یافته باشد و خرد هر انسان آزاده بدان گواهی دهد بدین سبب به تاریخ و مدارک سری میزنیم تا ببین آیا این ملت باهوش ذکاوت اسلام را دینی درخور خود یافت و برای آن جان فشانی ها کرده است ؟

نخستین زنش های بین ایرانیان و تازیان را باید در غارتگریهای المثنی بن حارث جستجو کرد اما بگذارید کمی پیش تر رویم و به نکات زیر توجه بیشتری نماییم :

نسک نهصت شعوبیه / دکتر ممتحن : «هنگامی که رسول اکرم وفات یافت اسلام از حزیرة العرب به خارج تجاوز نکرده بود ولی آن حضرت دستور داده بود تا جنگ را با ملل همسایه آغاز کنند، چنانکه در ماه صفر سال یازدهم هجری بود که اسامة ابن زید را مامور جنگ با روم کرد و ای خود پس از چند روز زندگی را بدرود گفت. مسلمانان به تدریج بر عراق و مصر و ایران تسلط یافتند و از طرف مغرب از برقه و تونس گرفته به سوی مراکش و جبل الطارق پیش رفتند. در زمان ولید بن عبدالملک بود که سند و بخارا و خوارزم و و سمرقند تا کاشغر گشوده شد و ضمیمه متصرفات اسلامی گردید. » دکتر ممتحن در ادامه می افزاید : « اسلام ، نخست اهالی کشورهای غیر مسلمان را دعوت به اسلام مینمود و به آنها تکلیف می کرد که لا اله الا الله و محمد رسول الله یعنی شهادتین را بر زبان آورند .بدیهی است کسانی که چنین میکردند مالشان از تعرض مصون بود.» به بیانی روشن تر اگر ایرانی باهوش و ذکاوت شهادتین را بر زبان نمی آورد و یا جزیه پرداخت نمینمود آنهنگام مال و ناموسش مورد تعرض قرار می گرفت . حال باید باز هم تاریخ را ورق بزنیم و ببینیم آیا ایرانیان شهادتین را برزبان آوردند ؟

چنانکه پیشتر بدان اشاره کردم در روزگار خلافت ابوبکر دوتن از جنگجویان این قبیله ، یکی مثنی بن حارثه و دیگری سوید بن قطبه در سرحدهای ایران دست به تجاوز و غارت زدند، مثنی در حدود حیره زهزنی میکرد و سوید در حدود ابله بود.(اخبار طوال) ضعف و آشفتگی حاکم بر دربار ایران مانع از آن میشد که حکومت پاسخی به این دست اندازی ها بدهد از اینرو راهزنان هر روز گستاخ تر شده نامه به ابوبکر نوشتند و لشکری از وی خواستند تا برای نشر اسلام در ثغر ایران به جهاد پردازد. ابوبکر در سال 12 هجری لشکری به فرماندهی خالد بن ولید(سیف الله) به سمت عراق گسیل داشت ، خالد نخست به حیره حمله برد و انجا را به تصرف خویش در آورد و بدین گونه خاندان آل لخم برافتادند پس از آن خابد راه جلگه عراق به سمت خلیج پارس را پیش گرفت و پساز کشتار بسیار از مردمی که از خانه و وطن خویش دفاع میکردند بر بندر ابله دست یافت. خالد تا ربیع الاول سال 13 هجری در عراق بود و در این مدت او و سپاهیانش به مردم سرزمین سرحدی ایران از کشتن و غارت اموال و به اسیر بردن و زن و مرد صدمات بسیار زدند و در پاره ای موارد بدن هیچ اغراقی در کشتر مردم بی گناه به اسم قبول نکردن اسلام جوی خون راندند(تاریخ ایران باستان /عباس اقبال). هنگامی که عمر به خلافت نشست کار ایران آشفته تر و پریشان تر بود.تازیان در حدود حیره مستقر شده بودند و تا کناره دجله مرزهای ایران را تهدید میکردند.یزدگرد پادشاه جوان ساسانی رستم فرخ هرمزد را بر کار تازیان گماشت ( طبری حوادث سال 13 هجری). پیش از آنکه رستم فرخ هرمزد به نبرد قادسیه برود جنگی میان سپاه عرب به فرماندهی مثنی در مرزهای حیره و کسکر روی داد که بار نخست به پیروزی ایرانیان و بار دوم به شکست آنان انجامید و تازیان توانستند سردار ایرانی مهران مهروبه به عقب نشینی مجبور کنند (البدء و التاریخ ج5 و دوقرن سکوت). در نبرد قادسیه که به شکست ایرانیان منجر گردید به راستی کمر سپاه ایران در هم کوفته شد و دیگر امید ایرانیان به خود بود بس چراکه ستون سپاه ساسانیان خرد شده بود در پی این شکستسعد بن ابی وقاص هزیمتیان را دنبال نمود و در پی آنها راه مدائن را پیش گرفت . چون به مدائن رسیدند در آن خیمه زدند و چون مدت اقامتشان به درازا کشید چنانکه دو بار خرمای تازه خوردند و دوبار گوسفندان و شتران را قربانی کردند چنانکه در مدائن قحطی افتاد و کار مردم به خوردن گوشت سگ و گربه رسید ، دهقانان آمدند و آشتی خواستند(اخبار الطوال ص121). سعد به مدائن در آمد ، مدافعان انرا فرو گذاشته و رفته بودندجز عده ای اندک از سپاه که برای پاسداری از کاخ ها مانده بودنددیگر در تیسفون کسی نبود. سهد با اعراب خویش در کوچه های خلوت و متروک شهری آرام و بی دفاع درآمد.گویند مالی که در این غارتگری به چنگ تاریان افتاد سه هزار هزار هزار درم بوده است به اضافه ظروف طلا و جواهرات. پس از واقعه مدائن حادثه جلولا پیش آمد که رد آن ایرانیان شکست سخت خوردند و جالب است بدانید دیگر سپاهی در کار نبود و اینبار ایرانیان با هوش و ذکاوت (!) گرد هم آمده بودند بدین قرار: وقتی ایرانیان از مدائن بگریختند چون به جلولا رسیدند در آنجا هریکی از مردم آذربایجان و باب و اهل جبال و فارس برای آتنکه به شهر و دیار خویش بروند راهی جدا داشتند پیش از آنکه جدا شوند ، انجمن کردند و گفتند اکنون اگر بپراکنیمدیگر هرگز گرد نیاریم شد و این جایی است که راه هریک از ما جدا شود.ضواب آن است که عمین جا گرد آییم و بار دیگر با عرب پیکار کنیم. اگر فتح مارا باشد آنها را رانده باشیم ورنه جهدی که بایست کرده ایم و عذری داریم. همه پذیرفتند و آنجا بماندند.در این نبرد که به شکست ایرانیان انجامید غنیمت بسیار به چنگ تازیان افتاد چندان که پیش از آن نیافته بودند و زنان و دختران بسیار نیز به اسارت گرفتندچندان که عمر را از کثرت اسیران نگرانی در دل پدید آمد.دینوری می نویسد که عمر مکرر می گفت از فرزندان این زنان که در جلولا اسیر شده اند به خدا پناه میبرم. کشتگان جلولا را بالغ بر صدهزار نفر نوشته اند(یاقوت ، معجم البلدان ج2 و فتوح البلدان).نام جلولا(پوشیده) بدین دلیل بر این نبرد گذاشته شد که از زیادی کشتگان دشت پوشیده گردید. این اوضاع و احوال در ایران و سایر ملل های دیگر ادامه داشت تا زمانیکه دیگر امید به یزدگرد از میان رفت و در این بینابین شاهد خیزش های مردمی هستیم که برای جلوگیری از دژخویی و ددمنشی های عرب و مبارزه با آیین اسلام بپا خاستند از این موارد میتوان از نهضت شعوبیه نام برد که در دل خود بزرگانی چون فردوسی ،ابوریحان بیرونی ، زکریای رازی حنظله بادغیسی ، اسماعیل یسار نسائی ، بشاربن برد ظخارستانیاسحاق بن حسان ، ابراهیم ممشاد اصفهانی ، ابوالحسن مهیار دیلمی و بسیاری دیگر نام برد به جز موارد نام برده مردم ایران در دیگر جنبشهای خود دست به قیامهای بسیاری زدند از جمله قیام ابومسلم خراسانی ، بابک خرمدین ، المقنع ، استاذسیس ، نهضت علوی یاران ، خروج به آفرید ، قیام مهریان و بسیاری دیگر جالبتر آنکه از میان تمامی این نهضتهای انجام گرفته شده قیام های مذهبی درخور توجه است از جمله قیام معتزله که توسط ابوواسط شکل گرفت و امروزه اسلام این استدلال که خداوند دارای صفات ثبوتیه است و یا مبارزات بر ضد قدریون و اهل تشبیه را باید مدیون آنان باشد. از میان تمامی جنبشهایی که در بالا نام برده شد تنها به به گزیده گویی های تاریخی میپردازم تا روشن گردد آیا براستی ایرانیان باهوش و ذکاوت اسلام را آیینی در خور دیدند :

تاریخ قوم : و چون صدای اذان بلند شد مردمان لب به دشنام گشودند/ دو قرن سکوت و نهضت های شعوبیه و روند نهضتهای ملی و اسلامی : و حمزه آذرک چون در سیستان کارش بالا گرفت مساجد را ویران نمود/ تاریخ ایران باستان (عباس اقبال) : و به روزگار مرداویچ صدای اذان از گلدسته ها به گوش رسید وی خشمگین شد و موذن را از بالای گلدسته به پایین افکند./ قهرمانان ملی و چند نسک دیگر بیان گر آنند که مازیار نیز کار آذرک را در تبرستان تکرار نمود./ ابوریحان بیرونی(آثارالباقیه) : و مردم(خوارزم) چون بر سجده و رکوع میرفتند به پهلوی سخن میگفتند./ حلاج به نقل از نسک علی میرفطورس بر نقض قرآن انشا مینمود. / حمد الله مستوفی در نسک تاریخ گزیده خود می نویسد : مقفع ابن فارس و پسرش جهت آنکه نقیض قرآن انشا میکردند کشته شدند. حمدان قرامط و ابوسعید جنابی نیز از دیگر ایرانیان بودند که بر ضد اسلام به پا خواستند قرامطه بر کعبه دست یافتند و پرده آنرا پاره کرده ، حجرالاسود را دونیم نمودند(کامل ابن اثیر و سیاست نامه) همچنین : ابو تمار مطبب ، ابو عیسی وراق، صالح ابن عبدالقدوس بر ضد آیین و تسلط عرب قیامهایی شکل دادند و به مبارزه پرداختند(کتاب الشکوک). حال با این همه تفاصیل و تفاسیر آیا تحریف و پشت پا زدن بر تمام واقعیات محض تاریخی نیست که ما بگوییم ایرانیان اسلام را با آغوش باز پذیرفتند ؟

نوشتاری که دوستمان ترتیب داده اند بسیار طولانی است و نقد تمامی آن نه در صفحات وبلاگ جای میگیرد و نه کهترین فرصتش را دارم پیشنهاد میکنم هر آنچه من از نسکهای معتبر تاریخی آورده ام را با نوشتار ایشان مورد سنجش قرار دهید تا نیکتر روشن گردد که آیا ایرانیان به اسلام و اسلامیان یاری رساندند؟

شود مردمی کیش و آیین ما ... نگیرد خرد خرده بر دین ما

باز آرییم آن آب رفته بجوی .... مگر زان بیابیم باز آبروی

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۱۱:۱۶ قبل‌ازظهر,