Site Network: Personal | My Community | Purpose | Shabname

 

روز نوشتهای یک اتئیست تبعیدی در مورد :جامعه، نقد دین ، اسطوره ، روزانه ها، خبر، تاریخ



فروپاشی رژیم های غیر دموکراتیک و گذار به دموکراسی

بخش چهارم
تصمیم بر این گرفته شده است تا مطالب وبلاگ برای آنکه از حوصله خوانندگان خارج نشود در بخش های بیشتری ادامه یابد و در عوض آن هر بخش با نوشتار کوتاهی ادامه یابد تا خواندن و توجه به نکات اصلی آن میسر گردد. هدف از این سلسله نوشتار ها آشنایی مردم با اصول دموکراسی ، گذار از رژیم غیردموکراتیک و شیوه های مبارزاتی است. امیدواریم که سودمند باشد و مورد توجه قرار بگیرد.
نارضایتی عمومی :
نارضایتی هایی که زمینه اجتماعی ساماندهی مقومت در برابر رژیم های غیر دموکراتیک را تشکیل می دهند ، با توجه به تجربه تاریخی درجات و تنوع بسیار دارند.نارضایتی همچون سوخت جنبش مقاومت ممکن است انواع گوناگونی داشته باشد و برای به حرکت در آوردن جنبش های مقاومت تنها یک نوع سوخت به کار نمی آید . از جمله می توان به شکاف های طبقاتی و افزایش آنها ، اختلاف منافع طبقاتی و افزایش آگاهی نسبت به آن ، ضعف در ساز و کارهای چرخش نخبگان سیاسی ، انسداد مجاری تحرک اجتماعی و سیاسی ، شیوع ایدئولوژی های نا کجاآبادی ، آنومی و ضعف همبستگی اجتماعی در شرایط جامعه توده ای و گذار جامعه سنتی به مدرن و ناخرسندی های برخاسته از آن به عنوان برخی از مهمترین زمینه های ناخرسندی عمومی اشاره کرد.
وقتی ناخرسندی را در سطح کل جامعه درنظر بگیریمچند وضع به افزایش آن می انجامد :
الف) افزایش توقعات عموم بدون آن که افزایشی در امکانات تامین آن رخ داده باشد.
ب)کاهش امکانات درنتیجه بحران های اقتصادی (شامل بیکاری ، افزایش قیمت ها ، رکود ،کاهش دستمزدها)
ج)افزایش امکانات و رفاه عمومی در طی دوران دراز مدتی که به رکود ناگهانی و کوتاه مدتی بینجامد.
د)افزایش توقعات و انتظارات عمومی همراه با کاهش امکانات تامین آنها.
به طور کلی عدم تحول در توقعات و در امکانات ( قطع نظر از میزان و سطح هریک) با رضایت و خرسندی نسبی مردم همراه است ؛ برعکس ناخرسندی و نارضایتی معمولا از هرگونه تغییر چه در توقعات و چه در امکانات بر می خیزد.به علاوه در درون یک جامعه نیز ممکن است انگیزه نارضایتی و ناخرسندی بخش ها و طبقات مختلف مردم متفاوت باشد.
البته مسئله صرفا وجود نارضایتی به هر میزان یا درجه ای نیست بلکه سازماندهی ،بسیج و رهبری آن ها در قالب جنبش ها و نیروهای سیاسی در تحلیل شرایط فروپاشی رژیم های اقتدارطلب و غیردموکراتیک از اهمیت بیشتری برخوردار است.
براساس تجربه تاریخی چنین به نظر می رسد که مهمترین عاملی که خواست گذار به آزادی و دموکراسی را به وجود می آورد زندگی در شرایط سلطه توتالیتر و تحت اقتدار دولت های ایدئولوژیک و فراگیر و ناخرسندی ها و نارضایتی های ناشی از آن است . گذار های آشکار و نسبتا پرشتاب به دموکراسی در قرن بیستم در جوامعی پیش آمد که سال ها تحت سلطه فراگیر و خودکامه رژیم های غیر دموکراتیک به سر می بردند. در مقابل در موج اول گذار به دموکراسی از فئودالیته به جامعه نو در اروپا فرآیند گذار کند و تدریجی بود.

دوستان برای حمایت از ما لطفا به این وبلگ پیوند داده و مارا در انجام هدفمان که همانا آزادی و برابری در ایران زمین است یاری دهید.

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۱۱:۲۷ بعدازظهر,




معرفی یک کتاب: "زوال جهان اسلام" به فارسی

قبل از اینکه این کتاب را معرفی کنم، باید بگویم که کتاب "زوال جهان اسلام" از بهترین کتاب هایی ست که تا کنون خوانده ام. ترجمه ی فارسی آن هفته ی پیش منتشر شده و در خارج از کشور می توان آن را خرید. ترجمه فارسی این کتاب که توسط ب. بی نیاز (داریوش) انجام گرفته، نسبتا روان است و خواننده دچار مشکل نمی شود. زبان نویسنده کتاب، حامد عبدالصمد، بسیار ساده و برای همگان قابل فهم است. این نکته در ترجمه فارسی هم رعایت شده.
"زوال جهان اسلام" از نظر ساختاری بسیار جذاب است و به هیچ وجه خواننده را خسته نمی کند. حامد عبدالمصد در این کتاب، از تاریخ و سیاست گرفته تا خاطرات و تجربیات خود را کنار هم قرار داده تا بتواند ارزیابی خود را از وضعیت کنونی دنیای اسلام ارائه دهد. او در هیچ زمینه ای بیش از چند پاراگراف مکث نمی کند و از تاریخ به تجربه و از تجربه به جامعه شناسی و سیاست نقب می زند. با این شیوه، خواننده کِسِل نمی شود و کتاب جذابیتی خاص پیدا می کند.
حامد عبدالصمد در کتاب خود به نکات بسیار مهمی اشاره می کند که فقط درد مسلمانان متعصب نیست، بلکه اکثر مردم کشورهای مسلمان، حتی آنهایی که بی دین هستند، به آن دچارند. او کتابش را با تناقضات هویتی خود زمانی که به عنوان دانشجو به آلمان آمده بود، شروع می کند و گام به گام موضوعات مختلف دیگر را به میان می کشد. عبدالصمد در سراسر کتاب خود غرب ستیزی مردم کشورهای مسلمان و مشکل آنان در کنار آمدن با دنیای مدرن را مورد کنکاش قرار می دهد و به نتایج بسیار جالبی می رسد.
یکی از دلایل اساسی عقب ماندگی کشورهای مسلمان از نظر عبدالصمد این است که مردم این کشورها نیروهای خارجی را مسئول وضعیت اسفبار خود می دانند و حاضر نیستند به ضعف ها و نقائص جوامع خود بنگرند و آن را ریشه یابی کنند. این نوع طرز تفکر در بین همه گروه های اجتماعی کشورهای مسلمان جا افتاده و مختص مسلمانان نیست. اکثر افرادی که بی دین یا چپ هستند نیز همین گونه می اندیشند.
بر خلاف بسیاری از تحلیل گران که بر قدرتمند شدن اسلام تاکید دارند، عبدالصمد خشونت امروزی اسلام را نشانه ی ضعف آن می داند؛ ضعف ایدئولوژی ای که یارای پاسخگویی به مسائل دنیای امروزی را ندارد و برای همین به خشونت و "پافشاری جنون آمیز روی نمادهای اسلامی مانند حجاب" روی می آورد. عبدالصمد تنها راه "نجات" اسلام به عنوان یک دین را وداع آن با بسیاری از تعاریف و تصاویر تاریخی اش می داند: وداع با تعاریفش از خدا، جامعه، زن، دشمن و الگوهای تاریخی خویش.
"زوال جهان اسلام" از نظر موضوعی بسیار متنوع است و به موضوعاتی چون عقده های تاریخی مردم کشورهای اسلامی، برخورد مسلمانان با پدیده هایی چون "جامعه"/ فردیت/ مدرنیته/ اصلاح گرایی دینی/ آزادی بیان و سایر آزادی های "غربی"، افراط گرایی اسلامی، مشکلات هویتی جوانان مسلمانان در غرب و مشکلات جذب یا ادغام مسلمانان در جوامع اروپایی (انتگراسیون) می پردازد و در پایان به این نتیجه می رسد که اسلام سیاسی دارد آخرین نفس هایش را می کشد.
عبدالصمد همچنین مصاحبه کوتاهی را که بعد از انتشار کاریکاتورهای محمد با سردبیر روزنامه دانمارکی "یلندز پُستن" انجام داده بود، در این کتاب منتشر کرده و به روند تغییر نظراتش در رابطه با مسئله "توهین" به مقدسات پرداخته است. در زمان مصاحبه، عبدالصمد از مخالفین چنین اقداماتی بود و آن را شدیدا محکوم می کرد، ولی این مصاحبه نظرش را راجع به آزادی بیان تغییر داد.
این مطلب را با نقل قولی از کتاب به پایان می برم:

"در اینجا من بزرگ ترین نقص اسلام را مشاهده کردم، یعنی برخورد و موضع آن نسبت به فرد و شکوفایی شخصی. پافشاری روی هنجارها واشکال زندگی ای که دیگر در سده ی 21 منسوخ شده اند، باعث شده که برای بسیاری از مسلمانان دشوار باشد خود را با جامعه سکولار تطبیق بدهند. از نظر اسلام، آزادی فرد برای جامعه خطر محسوب می شود. به اعتقاد من بزرگ ترین گناهِ این دین، تبعیض جنسی و نابالغ اعلام کردن زنان است. اساس تمدن مدرن بر آزادی و خوشبختی فرد استوار است که پیش شرط کارکرد جامعه می باشد. ولی زمانی که خوشبختی و آزادی فرد، خطر اجتماعی اعلام می شود، آنگاه فرآیند انزوای آن جامعه و تبدیل آن به یک جامعه بسته آغاز می گردد.
این که به آزادی و استقلال فرزندان، به ویژه دختران، نه به عنوان یک فرصت بلکه به عنوان تهدید نگریسته می شود، باعث می شود منابع عظیم اجتماعی که جوامع اسلامی در این شرایط دشوار به آن نیاز دارند، از بین برود. این درک که به پنجره ی خانه نه به عنوان ورودی هوای تازه، بلکه به عنوان سوراخی نگریسته می شود که فرزندان می توانند آن را به عنوان خروجیِ فرار مورد استفاده قرار دهند و مهاجمان می توانند از آن وارد خانه شوند، مانع بزرگ هر گونه پیشرفت است".


زوال جهان اسلام – یک پیش بینی (238 صفحه)
نویسنده: حامد عبدالصمد
مترجم: ب. بی نیاز (داریوش)
ناشر: انتشارات پویا – آلمان، کلن
قیمت کتاب: در آلمان 10.80 یورو، خارج از آلمان 12 یورو
http://azadeh-sepehri.blogspot.com/2011/09/blog-post_23.html

مراکز پخش:

کتاب فروغ
9235707 221 0049
foroughbook@gmail.com

پخش آنلاین:
www.allerinfo.com
mehrdad@allerinfo.com

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۱:۴۵ قبل‌ازظهر,




بخش سوم ؛ فروپاشی نظام های غیر دموکراتیک و گذار به دموکراسی

3.بحران در همبستگی نخبگان حاکم
پیدایش شکاف و اختلاف هم در درون گروه های سیاسی حاکم و هم بین آن ها و طبقه مسلط اقتصادی معمولا یکی از زمینه های بحران زا و عوامل اصلی در فروپاشی رژیم های غیر دموکراتیک بوده است.در مورد رژیم های غیر دموکراتیک که کار ویژه ها و خدمات عمومی آن ها ضعیف باشد شکاف و اختلاف مورد نظر در امر فروپاشی موثرتر است.البته چنین شکاف و اختلافی خود موجب تشدید و یا حتی ایجاد بحران کارآمدی ، بحران مشروعیت و بحران سلطه هم می گردد و چنانکه اشاره شد همه این بحران ها با هم پیوند دارند یکدیگر را تشدید می نمایند.
طبقه حاکمه ای که دچار شکاف درونی شود لاجرم از لحاظ توانایی در کاربرد ابزار قهر و سرکوب برای جلوگیری از مخالفت و مقاومت در برابر خود ، آسیب می بیند.یکی از پیامد های عمده شکاف در درون طبقه سیاسی حاکم احتمال ائتلاف بخشی از آن (یعنی جناح میانه رو و اصلاح طلب) با مخالفان رژیم به ویژه هواداران آزادی و دموکراسی است.(البته ائتلاف گسترده و حضور وسیع بخش هایی از طبقه سیاسی در کنار هواداران دموکراسی خود معمولا یکی از موانع تحکیم رژیم دموکراتیک بوده است.)
عوامل گوناگونی به پیدایش شکاف در درون طبقه سیاسی حاکم می انجامد:
الف)اصلاحات مالی و اقتصادی که به منافع گروه های دارای قدرت اقتصادی و حکومت سیاسی حاکم آسیب برساند؛
ب)اختلاف نظر در چشم اندازها و سیاست گذاری ها و شیوه برخورد با بحران های دیگر ؛
ج)کوشش بخشی از نخبگان حاکم برای نگهداری خود در شرایط بحران و خطر از طریق قربانی کردن بخش های دیگر ؛
د)رقابت های شخصی رهبران و هیئت حاکمه بر سر استیلا و تفوق که یکی از ویژگی های ذاتی رژیم های غیر دموکراتیک به شمار می رود ؛
هـ)تعبیرهای گوناگون از ایدئولوژی مسلط و احنکال پیدایش شکاف ایدئولوژیک در درون نخبگان سیاسی حاکم.
4.بحران سلطه و استیلا
حکومت سازمانی است که بر وسایل اجبار و قهر و سرکوب سلطه متمرکز و انحصاری دارد.از همین رو میزان تمایل و توانایی آن در سرکوب مخالفت و مقاومت عامل بسیار مهمی در فروپاشی یا استمرار رژیم های غیر دموکراتیک به شمار می آید. رپزیم های غیر دموکراتیکی که وفاداری کامل نیروهای مسلح خود را تضمین کنند و آمادگی لازم برای کاربرد ابزارهای قهر و اجبار در امر سرکوب را داشته باشند ، حتی به رغم رو در رویی با بحران مشروعیت و کارایی دست کم در کوتاه مدت ، از لحاظ سیاسی آسیب ناپذیرند. از سوی دیگر ضعف در اراده معطوف به قدرت و سرکوب به هر دلیل از دلایل بنیاد حکومت های غیر دموکراتیک را که اساسا بر پایه زور استوارند ، متزلزل می سازد. به گفته والتر لاکوئر یکی از صاحب نظران: « گروه حاکمه ای که به حقانیت خودش ایمان محکم داشته باشد ، هرچند هم دچار مشکلات سیاسی ، نظامی و اقتصادی شود ، به ندرت سرنگون می گردد. در مقابل ، پیشامدهای جزیی و کوچکی ممکن است برای حکومتی که از هر حیث توانایی و شایستگی دارد ، ولی تنها اعتماد بنفس و اراده حکومت کردن را از دست داده است ، بسیار پر خطر و مهلک باشند. »
با این حال اوج گرفتن جنبش های مخالفت و مقاومت خود اغلب در سلب اعتماد به نفس هیئت حاکمه موثر می افتد و در چنین وضعی اراده معطوف به سرکوب نیز تضعیف می شود.
بحران سلطه و استیلا در رژیم های غیر دموکراتیک به دلایل گوناگون رخ می نماید ، از جمله ؛
الف) بروز اتلاف نظر در هیئت حاکمه در امر میزان و شیوه کاربرد نیروهای نظامی و انتظامی در شرایط بحران فزاینده و در مقابله با مخالفان.
ب)پیدایش شکاف و اختلاف و چند دستگی در درون خود نیروهای مسلح در شرایط بحران عمومی و انعکاس چند دستگی های اجتماعی آن.
ج)تضعیف نیرو های مسلح در نتیجه عواملی چون حمله خارجی یا وقوع جنگ.
د)تشکیل نیروی نظامی رقیب در درون کشور یا در کشورهای همسایه.
هـ)قیام و شورش بخشی از ارتش بر ضد رژیم غیر دموکراتیک.
و)ضعیف شدن اعتماد بنفس و اراده معطوف به قدرت اعضا اصلی هیئت حاکمه به دلایل گوناگون در شرایط بحرانی .
ز)پیدایش هسته مقاومت چریکی و شبه نظامی بر ضد رژیم غیر دموکراتیک.
ح)گرایش بخشی از هیئت حاکمه به مدارا و تساهل سیاسی و یا گسترش روحیه تجمل پرستی و تن آسایی در آن.
* * *
اینک پس از بررسی کوتاه زمینه های سیاسی بحران در رژیم های غیر دموکراتیک ، در هفته آینده پس از معرفی یک کتاب به زمینه های اجتماعی بحران و فروپاشی این گونه نظام ها خواهیم پرداخت.

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۱۰:۴۲ بعدازظهر,




بيداری اسلامی ومسئله تروريسم /سیامک مهر


ازآغازقیام های مردمی علیه حکومت های استبدادی درخاورمیانه وشمال آفریقا که تاکنون به سقوط دیکتاتوری های تونس ومصرولیبی منجرگردیده،مقامات رژیم حاکم برایران با اتخاذ سیاست فراربه جلو،ازانقلاب اسلامی سال57 به منزله الگوی این جنبش ها یادمی کنند وتحولات گسترده درکشورهای عربی راناشی ازمقوله ای بنام"بیداری اسلامی"برمی شمارند.
(اگرچه زمانی که امواج این قیامها به ساحل کشوربرادرسوریه می کوبد،حاکمان جمهوری اسلامی به یاوه گویی می افتند واعتراضات مردم سوریه علیه رئیس جمهور موروثی و دایناسورهای حزب بعث را که هر روزه در شهرهای این کشور به خاک و خون کشیده می شود، به تحریک و دخالت دولت های اروپایی و آمریکا نسبت می دهند.)
به واقع اگر این رویدادها متاثر ازتحولات جامعه ایران بوده باشد، بدون شک حرکت آزادیخواهانه و دموکراسی خواهی ملت ایران که در سال 88 خیابان های تهران را با فریاد"مرگ بر دیکتاتور"به صحنه اعجاب انگیزی از شجاعت و شهامت زنان و مردان و جوانان ایرانی در انظار جهانیان تبدیل کرد، بیشترین تاثیر و سهم و نقش را داشته است. تصاویر دلخراش قتل ندا آقاسلطان،جانبخش جنبش آزادیخواهی که در سطحی گسترده در رسانه های جهان منعکس گردید، وجدان خفته ملت های اسیر را بیدار کرد.خیزش شجاعانه ملت ایران درسال88 باتوجه به وسعت وشدت اختناق و سرکوبی در جمهوری اسلامی،نیروی محرکه لازم را در منطقه منتشر ساخت،به طوریکه باعث شد ملت هایی که تا آن هنگام خود را در برابر دیکتاتور های عرفی و معمولی و پیش پا افتاده حاکم بر سرزمینشان،به مردمی ناتوان و ضعیف باز می شناختند، به خودیابی و خودباوری و دلاوری برمی انگیزد. وگرنه پس از گذشت سی و دو سال از وقوع انقلاب اسلامی، هیچکس خواب نما نشده بود و دلش برای تازیانه و سنگ سار و اعدام وقصاص وحجاب اجباری وتبعیض و تحقیر واهانت به ساحت بشرتنگ نشده بود که جمهوری اسلامی را الگویی برای جامعه خود قرار دهد و با انقلابی واپس گرا و ارتجاعی، نظامی خونریز و بی رحم را بر سرنوشت و مقدرات خویش حاکم گرداند و هنوز از چاله استبداد بیرون نیامده به چاه بی انتهای اسلام سقوط کند.یعنی دقیقا همان اتفاقی که در سال 57 برای مردم ایران روی داد.
آیا مردم کشور مصر هوس کرده اند تا تروریست های اخوان المسمین و یا کفتارهای حوزه علمیه الازهر حکومت اسلامی تشکیل دهند و درمیدان تحریر قاهره چاله حفر کرده و زنان مصری را سنگسار کنند؟ ویا پیرامون میدان جرثقیل بچینند و جوانان را در ملاعام به دار بیاویزند؟
مردمی که بخواهند با تکیه بر اسلامگرایان و با حمایت آخوند و آیت الله و ملا و مفتی و سایر دینکاران، با استبداد و دیکتاتوری مبارزه کنند و از موضعی مذهبی در پی تغییر سیاسی و بدنبال آزادی و دموکراسی برآیند، دیری نخواهد پایید که اینبار اسیر اسلامگرایان شده و توسط دشمنان کینه توز آزادی به گروگان گرفته شوند.
اساسا ببینیم این" بیداری اسلامی" چه مطلب و موضوعی است که سلطه گران جمهوری اسلامی از طریق رسانه های انحصاری و برق و بلندگوهای فراوان خود،بی وقفه و پیوسته و در حجمی عظیم آنرا تبلیغ می کنند و هر اعتراضی و تظاهرات حتا در اسپانیا و انگلستان را به "موج بیداری اسلامی" متاثر از انقلاب اسلامی ایران نسبت می دهند.
حدودا از زمان دوره گردی های سید جمال الدین اسدآبادی که به غلط عقب ماندگی جوامع موسوم به اسلامی را نسبت به رشد و پیشرفت و سرافرازی اروپاییان ناشی از استعمار می پنداشت و تنها چاره را وحدت مسلمانان جهت مقابله با استعمارگران می دانست، مقوله ای در مفهوم "نهضت اسلامی" و"بیداری اسلامی" با بیان های گوناگون و با برداشت ها و تفسیر های مختلف در سخنان و نوشته های رهبران اسلامی مورد بحث و بررسی قرار می گیرد وتبلیغ می شود. ازآن پس افرادی همچون محمدعبده و حسن البنا و سید قطب و دیگران در راستای همین فکر فعالیت هایی انجام می دهند.
در حقیقت اذعان و اعتراف به "خوابگرد"ی مسلمانان، چنانکه آرتورکوستلر، پژوهشگر و دانشمند انگلیسی با آگاهی و به روشنی در کتابی به همین نام به آن اشاره می کند، تلویحا صورت می گیرد. اما حقیقتی که همواره نادیده گرفته شده و هیچ اسلامزده ای تا کنون حاضر به پذیرش آن نیست، این نکته است که آنچه علت و عامل اصلی و اساسی خوابگردی و عقب ماندگی جوامع اسلامی است، اتفاقا خود اسلام و آموزه های آن و هستی شناسی و جهان بینی و دستگاه جهت گیری ای است که ارائه می دهد. این تناقض همان واقعیتی است که مسلمانان را دچار سر گیجه ساخته و سرنوشت رقت بارشان را از آغاز تا به امروز رقم زده است.معلوم نیست آیین و آموزه های چند تکاملی که تمام هم و غمش متوقف کردن بشر در جاهلیت عرب شبه جزیره است و کلیه احکام و دستورات آن در جهت آماده ساختن انسان برای مرگ و رفتن به ناکجا آباد آخرت خلاصه می شود،اساسا چه کاری به دنیا و زندگی و پیشرفت و رشد و ساختن و سازندگی دارد.
این آموزه هرکجا و هر زمان که فردی با اندیشه و منطق ناب به معنی یونانی آن به کاوش پدیده ها و امور پرداخته و در جستجوی حقیقت بوده است و از پذیرفتن هر سخن یاوه و مهمل و هرز و پوچ و بی منطق سرباز زده، با تکرار " لا یشعرون و لا یعقلون" وی را تخطئه کرده و سفیه اش خوانده و صدایش را به صدای خر و عوعو سگ مانند کرده است. آنجا هم که در برابر زور فکری و منطق خردگرایان خود را ضعیف و ذلیل یافته، شمشیر کشیده، تکفیر کرده و حکم به قتل و نابودی دگر اندیشان داده است.
بی دلیل نیست که ارنست رنان نویسنده و متفکر فرانسوی مسلمانان را فاقد توان درک و فهم علم و فلسفه می شناسد.
مسلما موجوداتی پادرهوا و معلق، هرگز زمین سفت و سخت زیر پای خود را نه حس کرده اند و بطریق اولی نه هم باور کرده اند. بدنبال پاسخ و پرسش های خویش بجای تحقیق در آزمایشگاه، با پرسه زنی در آسمانها تاریخ خود را ساخته اند. اساسا اگر بتوان به وجود تاریخ برای این موجودات قائل بود. زیرا طول عمر را مانند اسب آسیاب چشم بسته به دور خود چرخیدن، هیچ قوم و گروهی را صاحب تاریخ نمی کند. تاریخ متعلق به مردمانی است که زندگی کرده اند، نه خوابگردی.
باید دید مردمانی مرگ اندیش و آخرت گرا و موهوم پرست که دچار فلج مغزی اند، مردمانی که دچار کوری اند، کوری سفید، کوری ای ناشی از نور خیره کننده و کورکننده الله، مردمانی خردباخته و تسلیم تبعا بی مسئولیت که قلاده بر گردن آویخته، افسارشان را بدست ملا و مفتی و آخوند وآیت الله وانواع و اقسام شیادان الهی سپرده اند تا آنان را به نیرو های غیبی و ماورایی و موهوم متصل کنند، تا چه اندازه شایسته زندگی و زیستنی انسانی اند.
آیین و آموزه های که نقطه کانونی و ماهیت ایمانی و هسته سخت آن مرگ است و تمامی عناصر و اجزا و دستگاه ارزشی و اخلاقی و تمامی هنجارها و باید و نبایدهایش به گرداگرد و پیرامون مرگ شکل گرفته و از مرگ تغذیه می کند، در این صورت حتا عرفان و تصوف و روحانیتی هم که در این چارچوب و فضا نفس می کشد، لاجرم به شدت مسموم و مرگ زده و خوارکننده ی زندگی و زیباییهای هستی است.
اگر بر دارالمجانین تذکرة الاولیا عطار نیشابوری مروری اجمالی داشته باشیم، با ورود به باغ وحشی پر از موجودات نیمه دیوانه، عمق و ژرفای زندگی ستیزی، زن ستیزی، نفرت از زیبایی و شادی و شراب، نفرت از آزادی و انسان و نفرت از همه مواهب هستی را در وجود اولیائ الهی و مومنین حقیقی به این آموزهء ویرانگری ،به طرز وحشت آوری درک خواهیم نمود .
اکنون تصور کنیم هیولاهایی این چنین زمانی که ازخواب بیدار شوند چه خواهند کرد؛بدون تردید شمشیر می کشند تا با زندگی بجنگند . تا آنانیکه زندگی و زیبایی ها و شادی هایش را به موهوم آخرت نمی فروشند به قتل برسانند (نساء 74)
بیدار می شوند تا بمب به خود بسته در میان جمعیت منفجر کنند، قصاص کنند ،اعدام کنند، سر ببرند،دست و پا ببرند،شلاق بزنند،زنان را سنگ سار کنند و یا اگر عجالتا مقدور نبود و موجب وهن اسلام می شد،با حجاب اجباری زنان را در کفن سیاه پیچیده،زنده به گور کنند.
این ها واقعیت هایی است که ما ایرانیان با یک یک ذرات وجودمان تجربه کرده ایم و تمامت آن چیزیست که از "بیداری اسلامی " نصیب بشر گردیده.
اکنون بیاییم فرض کنیم همانگونه که امثال سید جمال الدین اسد آبادی و همفکرانش آرزو می کردند،مسلمانها با وحدت کامل،همبسته و یکپارچه پشت یکدیگر می ایستادند،آنوقت با آن مغزهای علیل و معیوب ،با خردهای تعطیل شده و در عمق نادانی و جهل و بی سوادی و بی دانشی و بی هنری،قرار بود چه معجزه ای پدید آورند؛مگر این"بیداری اسلامی" قرار بود چه چیزی را بیدار کند؟
آیا سرانجام به غیر ازغول چراغ جادو،به غیر ازتروریست های اخوان المسلمین و تروریست های فداییان اسلام نواب صفوی، به غیر از تروریسم فراگیر جمهوری اسلامی و القاعده و طالبان و حزب الله چیز دیگری هم بیدار شد؟
اشتباه سید جمال وهم اندیشان وی تا به امروز این حقیقت است که در نیافتند که اتفاقا اگر اروپای متمدن و پیشرفته و صنعتی ، ملل مسلمان را استعمار نمی کرد ، جای بسی شگفتی بود.
مگر دیگران برای گوسفندها وگاوها عمارت و طویله بنا نمی کنند و این حیوانات را استثمار نمی کنند ؟
بستر و زمینه و محرک و انگیزه استعمارگران همواره جهل و نادانی عقب ماندگی گروه ها و اجتماعات استعمارشونده بوده است .
امروزهم اروپای استعمارگر به جهت تثبیت جهالت مزمن و پس ماندگی مسلمانان با گسیل سفیران استعمار، مانند هانری کربن ها و روژگارودی ها و آن ماری شیمل ها،دست در دست آخوند و آیت الله به تایید و تقدیس خرافات و اوهام و مهملات اسلامی مشغول است.از زاویه دیگری نیز می توان به سرنوشت تاسف بار مسلمان ها نگریست.اگر یکی از تعریف های انسان را "حیوان ابزار ساز"بدانیم، مسلمان ها در طول حیات تاریخشان به اندازه یک سنجاق قفلی ساده و یا یک زیپ برای لباسشان اختراع و ابتکار به خرج نداده اند.(تا حداقل عورت خود را که آنهمه بر حجاب آن اصرار می ورزند بطوریکه تمام بدن خود را آلت جنسی و عورت می دانند از انظار بپوشانند.)
حتا برای مجاهدان صدراسلام که جهاد و جنایت فی سبیل الله وغارت مقدس می تاختند، صنعتگران یهودی شمشیر می ساختند .
امروز هم می بینیم نیمه میمون هایی که زوزه های اسلام – اسلامشان گوش فلک را کر کرده و جُهال غرب ستیزی که با تمامی دست آوردهای فکری بشرمتمدن دشمنی می ورزند باهمان ابزارهای ساخت دنیای آزاد و پیشرفته به جنگ تمدن و آزادی و دموکراسی و پیشرفت برخاسته اند و درپی "موج بیداری اسلام" انفجارهای یازده سپتامبر را صورت می دهند .جمهوری اسلامی نیز- ( که در فکر ارتقاء مقام خود ازعضوی از اعضای "محور شرارت"به مقام "مرکز شرارت" می باشد ) – با استفاده از دانش و تکنولوژی بشر متمدن و متفکر برای ساختن بمب اتمی تلاش می کند تا شاید با تهدید آن بتواند جهان را به گروگان گیرد .
موجوداتی که نه تنها هیج سهمی در رشد وبالندگی و تکامل اندیشه و دانش و صنعت بشر نداشته اند، بلکه وظیفه ایمانی آنان ایجاد مانع و مزاحمت برای زندگی و پیشرفت دیگران بوده و تجاوز به امنیت و حقوق و آزادیهای دگراندیشان وآزاد اندیشان سرشت دینی ایشان است، اکنون گمان برده اند که می توان فاصله ی عقب ماندگی خود با بشرمتمدن و پیشرفته را با اسلحه و بمب پرکرد، با عملیات انتحاری وترور، با شعار مرگ برآمریکا ومرگ براسرائیل.
باری، تجربه حکوکت اسلامی در ایران طی سه دهه اخیر وحاکمیت کوتاه مدت طالبان در افغانستان به روشنی نشان داد که پی آمد و نتیجه منطقی و محتوم"وحدت اسلامی" و"اتحاد اسلامی" و"نهضت اسلامی" و"بیداری اسلامی" درهرکجا که باشد، در نهایت امر به قدرت گرفتن زورگیرها و خفت گیرها وگروگان گیرها و تروریست هایی می انجامد که به هدف ستیزه با آزادی و ارجمندی انسان، به هدف اسارت بشر واسارت روح انسان، از هیچ جنایت و ددمنشی فروگذار نیستند.
در مجموع حاصل دردناک" وحدت اسلامی" و"نهضت اسلامی" و" موج بیداری اسلامی" وسرانجام تجربه تلخ حکومت اسلامی که تاکنون زندگی چند نسل را تباه کرده است، دست کم ما ایرانیان را به این حقیقت عمیقا آگاه ساخته که در فردای میهن هرگز اجازه ندهیم که هیچ فرد و گروه و حزب و سازمانی،از موضع مذهب و با موضوع مذهبی در حوزه سیاست و در وضع قوانین و کلا در عرصه عمومی کمترین دخالت و اظهار وجود و عرض اندام می کند.
سیامک مهر نویسنده وبلاگ گزارش به خاک ایران
کرج_ زندان ندامتگاه
آذر ماه 1390
......
منبع:پارس دیلی نیوز
تاریخ خبر: یکشنبه 20 آذر 1390 - کدخبر: 93783

خبر تکمیلی:
بنابه گزارشات رسیده به "فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران" وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پورشجری (سیامک مهر) قرار است 30 آذر ماه بر مبنای قانون محاربه مورد محاکمه قرار گیرد.
وبلاگ نویس زندانی محمد رضا پورشجری روز چهارشنبه 30 آذر ماه در شعبۀ 109 دادگاه انقلاب کرج توسط فردی بنام غلام سرابی بر مبنای قانون محاربه مورد محاکمه قرار گیرد. پیش از این دادستان کرج وبازجویان وزارت اطلاعات به آقای پورشجری و خانواده اش تاکید کرده اند که او را به اعدام محکوم خواهند کرد.
وبلاگ نویس زندانی به دلیل قرار دادن دیدگاه ها و نظرات خودش بر روی وبلاگ شخصی اش به نام" گزارش به خاک ایران" به این اتهام سنگین و قرون وسطایی متهم شده است و طبق قوانین ولی فقیه علی خامنه ای زندانیان سیاسی که بر مبنای این اتهام محاکمه میشوند به حکم های سنگین مانند اعدام محکوم می شوند.
وبلاگ نویس زندانی محمدرضا پور شجری (سیامک مهر) شهریور 89 دستگیر شد و پس از چند ماه در سلول انفرادی و شکنجه های قرون وسطایی در دادگاه اول به به اتهام واهی توهین به علی خامنه ای و اقدام علیه امنیت نظام به 3 سال زندان محکوم شد.او شهریور ماه بدستور بازجویان وزارت اطلاعات بدون هیچ دلیلی به زندان ندامتگاه کرج منتقل گردید و از آن تاریخ تا به حال در شرایط حاد جسمی و در کنار زندانیان عادی و خطرناک نگهداری می شود.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ،یورش ،دستگیری ،شکنجه و محاکمۀ بر مبنای محاربه برای صدور احکام سنگین و غیر انسانی را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر خواستار اعزام گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد برای دیدار با زندانیان سیاسی و خانواده های آنها و تهیۀ گزارشی از جنایت علیه بشریت رژیم ولی فقیه علی خامنه ای در ایران است.
24 آذر 1390 برابر با 15 دسامبر 2011
گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۱۰:۱۱ بعدازظهر,




زمینه های سیاسی و اجتماعی فروپاشی رژیم های غیر دموکراتیک و گذار آنها به دموکراسی

بخش نخست

این مجموعه نوشتار بر گرفته از کتاب "گذار به دموکراسی" نوشته دکتر حسین بشیریه است. که خواندن آن از لحاظ عوامل دخیل در فروپاشی یک نظام غیر دموکراتیک از یک و شناخت اهرم ها و عوامل پیشبرنده برای گذار به رژیمی دموکراتیک از سوی دیگر برای مردم ما امری ضروری و لازم می باشد. از اینرو در سلسله بحث های مطرح شده به ترتیب عوامل و شرایط فروپاشی یک نظام و پس از آن عواملی که جامعه مدنی می تواند در پیش برد هدف خود موثر باشد ، بحث شده و مورد بررسی قرار خواهد گرفت .

پیشگفتار :

فرایند گذار به دموکراسی از سه بخش یا سه مرحله جداگانه تشکیل آن. دست کم برای انجام بررسی علمی این سه عامل باید میان این سه مرحله جدایی گذاشت هرچند در عمل میان آن سه همپوشی است. البته فروپاشی رژیم های غیر دموکراتیک لزوما به شکل گیری رژیم های دموکراتیک و گذار به دموکراسی نمی انجامد بلکه در واقع (بسته به مجموعه عوامل و نیروهای فعال و گرایش های فکری و گفتمان مسلط) پیدایش دموکراسی تنها یکی از پیامدهای ممکن فروپاشی به شما می آید. گذار از یک رژیم غیر دموکراتیک به یک رژیم غیر دموکراتیک دیگر (که بیشتر در فرایند انقلاب های سیاسی پیش می آید) فرایند طبیعی تری در سیاست است ودر طی تاریخ رژیم های غیر دموکراتیک پی در پی جانشین هم شده اند.

سیاست به حکم طبیعت قدرت تمایل به تفرد ، تمرکز و خودکامگی و حذف و کنار گذاری دیگران دارد.در مقابل پیدایش دموکراسی "غیر طبیعی" و خارج روال معمولی سیاست به شمار می آید و نیازمند شکل گیری مجموعه ای از عوامل "غیرطبیعی" است.به هر حال از چشم انداز بحث حاضر یعنی گذار به دموکراسی ، فروپاشی رژیم غیر دموکراتیک به هرشکل مقدمه و لازمه آن گذار به شمار می رود و صرفا از همین چشم انداز در اینجا به بررسی زمینه های فروپاشی رژیم های غیر دموکراتیک می پردازیم.

پرسش اساسی از چنین دیدگاهی این است که در چه شرایطی فروپاشی رژیم های غیر دموکراتیکبا گذار به نظام سیاسی اساسا دموکراتیک همراه خواهد بود.تامل در این باره نیازمند بررسی زمینه ها و عوامل فروپاشی رژیم های غیر دموکراتیک است .رمینه های بحران و فروپاشی رژيم های غیر دموکراتیک را می توان به طور کلی به دو دسته اصلی بخش کرد: یکی زمینه ها و بحران های مربوط به جامعه ونظام اجتماعی با توجه به چهار پایه اصلی قدرت یعنی

1) سلطه و استیلا و اجبار

2)ایدئولوژی مشروعیت بخش

3)تامین خدمات و کارکردهای عمومی

4)تضمین منافع طبقات مسلط یا نزدیک به قدرت دولتی

چهار بحران در سطح نظام سیاسی به عنوان زمینه های درونی فروپاشی به دست می آید که عبارتند از:

1)بحران سلطه و استیلا

2)بحران مشروعیت

3)بحران کارآمدی

4)بحران در همبستگی طبقه حاکمه

از سوی دیگر بر اساس مباحث مربوط به جنبشهای اجتماعی و انقلابی چهار عامل در سطح جامعه می توان به عنوان زمینه های اجتماعی فروپاشی رژیم های غیر دموکراتیک بر شمرد که عبارتند از :

1)میزان چشمگیری از نارضایتی توده ای

2)سازماندهی به نارضایتی

3)ماهیت اجتماعی و رهبری جنبش مقاومت

4)ایدئولوژی مقاومت

پس چنانکه گفته شد ، فروپاشی رژیم های غیر دموکراتیک نتیجه ترکیب 8 عامل (البته به درجات گوناگون) است :

(ایدئولوژی+رهبری+سازماندهی+نارضایتی) +(بحران همبستگی + بحران کارآمدی + بحران مشروعیت + بحران سلطه) = فروپاشی رژیم غیر دموکراتیک

اینک در بخش های آینده با تفضیل بیشتر نخست بحران های چهارگانه دولت به عنوان زمینه های سیاسی فروپاشی رژیم های اقتدار طلب و سپس عوامل زمینه های چهارگانه اجتماعی را بررسی می کنیم.زمینه های سیاسی فروپاشی در ساختار قدرت دولتی همان زمینه های عمومی فروپاشی نظام های سیاسی هستند ، اما بنا به استدلال ما نوع زمینه های اجتماعی در نهایت تعیین کننده آن است که آیا گذار دموکراتیک خواهد بود یا خیر.

1. بحران مشروعیت یا بحران ایدئولوژی

بخش دوم:

دولتها به وسیله ایدئولوژی های گوناگون به خود مشروعیت می بخشند.رژیم های غیر دموکراتیک عمدتا با ایدئولوژی های گوناگون غیر دموکراتیک خود را مشروع و برحق و مقبول قلمداد می کنند ، هرچند در عصر مدرن رژیم های غیر دموکراتیک نیز گاه یا اغلب برای مشروعیت بخشیدن به خود به ایدئولوژی دموکراسی و یا تعبیری از آن دست می یازند.بحران در مشروعیت رژیم های غیر دموکراتیک عموما به دلایل گوناگونی رخ می دهد، از جمله :

الف. پیدایش ایدئولوژی رقیب و بسیج افکار عمومی بر گرد آن در مقابل ایدئولوژی مسلط ؛ (به ویژه در بحث حاضر گسترش اندیشه دموکراسی در برابر ایدئولوژی های غیر دموکراتیک مسلط برای گذار به دموکراسی اهمیت دارد.)

ب. بحران پیدایش کارایی و تفسیری دگرگون از ایدئولوژی مسلط ؛ به ویژه در بحث حاضر پیدایش تعبیر های دموکراتیک تر از ایدئولوژی های اساسا غیر دموکراتیک.

ج.بحران در کارکردهای عمومی دولت در مواردی که مشروعیت رژیم ها با کار آمدی آن ها پیوند نزدیکی در افکار عمومی پیدا کرده باشد.

د.ترکیب اصول مروعیت بخش متعارض در درون دستگاه ایدئولوژی مسلط و بروز تعارض فزاینده میان آن اصول (مثلا ترکیب دموکراسی با اشرافیت و یا الیگارشی و یا اتوکراسی و قوانین اساسی مختلط.)

هـ. عدول طبقه حاکمه سیاسی در عمل از اصول و مبانی نظری ایدئولوژی مشروعیت بخش مسلط.(به ویژه چنانکه در مورد رژیم های دارای ایدئولوژی توتالیتر دیده شد.)

و.تحول در افکار عمومی و خالی شدن تکیه گاه اجتماعی ایدئولوژی مسلط که همان مفهوم متداول بحران مشروعیت است.

هریک از عوامل شش گانه بالا می تواند به تنهایی و یا در ترکیب با عوامل دیگر بحران مشروعیت گسترده ای به درجات گوناگون به وجود آورد.

2.بحران کارایی

کارآمدی رژیم های سیاسیبر اساس میزان دستیابی به اهداف کلی حکومت و اجرای کار ویژه های عمومی به ویژه چهار کارکرد عمومی یعنی :

الف)ایجاد همبستگی

ب)حل منازعه و کشمکش

ج)تطبیق با شرایط متحول

د)دستیابی به آرمانها و اهداف اعلام شده

سنجیده می شود.یکی از مهمترین این کار ویژه ها به ویژه در دوران مدرن تنظیم زندگی اقتصادی به منظور دستیابی به رفاه اجتماعی از طریق ؛

الف)تامین اشتغال ، ب) تثبیت نسبی قیمت ها ، ج)توزیع نسبتا عادلانه ثروت و منابع اقتصادی و د)تامین رشد اقتصادی نسبی است.در عصر جدید دولتها خواه ناخواه کارکردهای اقتصادی مهمی پیدا کرده اند و فرآیندهای اقتصادی اساسا بنیادی سیاسی دارند.هدف کلی سیاست های دولت ها در عصر جدید چه از طریق مداخله و کنترل و چه از طریق عدم مداخله و واگذاری به هر حال تامین رفاه نسبی است و نظام سیاسی به عنوان حلقه واسط میان نظام اقتصادی و جامعه عمل می کند ، به این معنی که برحسب گرایش های اقتصادی خود اقدامات و کنترل های لازم را برای تداوم کارکرد نظام اقتصادی و رشد و انباشت سرمایه به عمل می آورد و در عوض برای تامین رفاه جامعه و یا بخش هایی از آن منابعی را از نظام اقتصادی یا از حوزه تولید می گیرد و به جامعه یا حوزه مصرف انتقال می دهد. لازمه تداوم این کارکرد کنترل عقلانی سیستم اقتصادی ، تداوم انباشت سرمایه ، توزیع نسبتا عادلانه منابع و جلب وفاداری و حمایت عامه مردم از آن طریق برای نظام سیاسی است.وقتی این فرایند ها بدرستی عمل نکنند، ممکن است «بحران عقلانیت» (کنترل عقلایی اقتصاد)، بحران مالی و اقتصادی (ضعف در تداوم انباشت سرمایه و تولید)بحران انگیزش(یا جلب حمایت عمومی) و بحران مشروعیت پیش بیاید.به طور کلی شیوه سیاست گذاری اقتصادی در احتمال پیدایش بحران کارایی نقش تعیین کننده ای دارد، هرچند عوامل اتفاقی مانند کاهش ناگهانی در درآمدهای دولتی ، نوسان شدید در بازارهای جهانی ، وقوع حوادثی مانند جنگ و زلزله نیز می تواند بر کارایی رژیم های سیاسی تائثیر بگذارد.

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۱۰:۱۶ بعدازظهر,