Site Network: Personal | My Community | Purpose | Shabname

 

روز نوشتهای یک اتئیست تبعیدی در مورد :جامعه، نقد دین ، اسطوره ، روزانه ها، خبر، تاریخ



هویت ملی یا دینی

گرفتاری ایران امروز که من بدان خواهم پرداخت ،تناقض و بر سر دوراهی ماندن ایرانیان به ویژه جوانان است که آیا بین هویت ملی و دینی تفاوتی وجود دارد؟ آیا یک ایرانی نخست باید ایرانی باشد یا مسلمان ؟ روشن است همه ما مهر ایران را در دل داریم و به ایرانی بودن خود افتخار میکنیم ، ولی همیشه برای من این پرسش مطرح بوده است که چگونه یک ایرانی گاه کشورش را به ایمان دینی اش میفروشد و هر آنچه را که دست آورد نیاکانش بوده است را به باد فنا می سپارد .

شاید در درازای این نوشتار که به هدف پاسخ به نوشتار یک وبلاگ نویس است بتوانیم بدین مهم برسیم اما باید خاطر نشان سازم اگر امروز این گفتگو را به وبلاگ سیاه مشق کشانده ام نه به خاطر بر چسب چسباندن بر وبلاگ نویس مورد اشاره بوده و نه به خاطر اینکه ایشان پاسخ پرسشهای مرا نداده اند ، بل بر این باورم این دشواری امروز و دیروز نیست این گرفتاری 1400 ساله ملتی است که هویت خود را گم کرده و برای رسیدن به اصل خویش به بیگانه متوصل شده است و میپندارد نیاکان او با آغوش باز از اسلام استقبال کرده اند. در ادامه نوشتار من نقل قولهایی که وبلاگ نویس محترم در تارنگار خود درج کرده میپردازم و سپس پاسخهایی را که لازم میدانم در هر مورد بدان خواهم افزود به امید آنکه ایشان و ایرانیان همچون این جناب ، گستاخی مرا ببخشند و کمی در نوع اندیشیدنشان تجدید نگر کنند و یا نیکتر آنکه پاسخی در خور به کهترین بدهند (!).

ایران، اسلام و نگهداشت یادمانهای باستاني

« در حدود 98% از ما مردم ایران مسلمانیم. ما ایرانیان مسلمان به اسلام به حکم اینکه مذهب ماست ایمان و اعتقاد داریم و به ایران به حکم اینکه میهن ماست مهر می ورزیم. از این رو سخت علاقه مندیم که مسایلی را که از یک طرف با آنچه به آن ایمان و اعتقاد داریم و از طرف دیگر با آنچه به آن مهر می ورزیم پیوند دارد به روشنی درک کنیم و تکلیف خود را در آن مسایل بدانیم. ما هم احساسات مذهبی اسلامی داریم و هم احساسات میهنی ایرانی، که این احساسات هیچ کدام همدیگر را نقض نمی کند. همانطور که می دانیم حب الوطن به عنوان نشانه ای از ایمان فرموده ی پیامبر اکرم (ص) است. برای اسلام به عنوان یک دین که به حکم محتوای غنی خود ملتی با هوش و متمدن و صاحب فرهنگ را شیفته ی خود ساخته است و برای ایران به عنوان یک ملت که به حکم روح حقیقت خواه و بی تعصب فرهنگ دوست خود بیش از هر ملت دیگر در برابر حقیقت خضوع کرده و در راهش فداکاری نموده است. نزدیک 14 قرن، ما با اسلام به سر برده ایم و این دین در متن زندگی ما وارد و جزء زندگی ما بوده است، با آداب این دین مرده های خود را به خاک سپرده ایم، تاریخ ما، ادبیات ما، سیاست ما، قضاوت و دادگستری ما، فرهنگ و تمدن ما، شئون اجتماعی و بالاخره همه چیز ما با این دین توام بوده است و خواهد بود. ملتهای بسیاری به اسلام گرویدند و در خدمت این دین در آمدند و در راه نشر و بسط تعالیم آن کوشیدند و با همکاری با هم تمدنی عظیم و با شکوه به نام تمدن اسلامی به وجود آوردند. می دانیم که سهم خدمات ما، ایرانیان به اسلام از تمام مسمانان بیشتر است. ما ایرانیان بودیم که باعث نشر اسلام در سرزمینهای هند، اندونزی، مالزی، چین، یمن و ... و دیگر سرزمینها شدیم که با داد و ستد بازرگانان ایرانی با دین اسلام آَشنا شده و مسلمان شدند.»

اگر از آمار 98 درسدی که روشن نیست منبع این آمار در کجا ریشه دارد بگذریم من بر سر این جمله که ما هم احساسات ملی داریم و هم مذهبی و این دو هیچکدام همدیگر را نقض نمیکنند گرفتاری دارم . ما در اسلام نامی از ملت نمیبینیم مسلمانان امت هستند و هرگز مرزی که برای یک ملت گوهر است در امت جایگاهی ندارد از این گذشته آیینی که با زور شمشیر توسط تازیان بر نیاکان ما تحمیل شد چگونه توانسته است مهر خود را در دل ایرانیان بکارد ؟ پاسخ در چند بند پایینتر روشن میگردد. دوست گرامی ما بر این باورند ایرانیان به حکم باهوش و ذکاوت بودن خود و بدین دلیل که ملتی با تمدن بودند به زودی اسلام را گوهری جاودانه و پاک یافتند و گویی خود بدان آن میگشتند از اینرو اسلام را پذیرفته و در نشر آن کوشیدند . سخن یار گرامی ما بی شک باید در تاریخ بازتاب یافته باشد و خرد هر انسان آزاده بدان گواهی دهد بدین سبب به تاریخ و مدارک سری میزنیم تا ببین آیا این ملت باهوش ذکاوت اسلام را دینی درخور خود یافت و برای آن جان فشانی ها کرده است ؟

نخستین زنش های بین ایرانیان و تازیان را باید در غارتگریهای المثنی بن حارث جستجو کرد اما بگذارید کمی پیش تر رویم و به نکات زیر توجه بیشتری نماییم :

نسک نهصت شعوبیه / دکتر ممتحن : «هنگامی که رسول اکرم وفات یافت اسلام از حزیرة العرب به خارج تجاوز نکرده بود ولی آن حضرت دستور داده بود تا جنگ را با ملل همسایه آغاز کنند، چنانکه در ماه صفر سال یازدهم هجری بود که اسامة ابن زید را مامور جنگ با روم کرد و ای خود پس از چند روز زندگی را بدرود گفت. مسلمانان به تدریج بر عراق و مصر و ایران تسلط یافتند و از طرف مغرب از برقه و تونس گرفته به سوی مراکش و جبل الطارق پیش رفتند. در زمان ولید بن عبدالملک بود که سند و بخارا و خوارزم و و سمرقند تا کاشغر گشوده شد و ضمیمه متصرفات اسلامی گردید. » دکتر ممتحن در ادامه می افزاید : « اسلام ، نخست اهالی کشورهای غیر مسلمان را دعوت به اسلام مینمود و به آنها تکلیف می کرد که لا اله الا الله و محمد رسول الله یعنی شهادتین را بر زبان آورند .بدیهی است کسانی که چنین میکردند مالشان از تعرض مصون بود.» به بیانی روشن تر اگر ایرانی باهوش و ذکاوت شهادتین را بر زبان نمی آورد و یا جزیه پرداخت نمینمود آنهنگام مال و ناموسش مورد تعرض قرار می گرفت . حال باید باز هم تاریخ را ورق بزنیم و ببینیم آیا ایرانیان شهادتین را برزبان آوردند ؟

چنانکه پیشتر بدان اشاره کردم در روزگار خلافت ابوبکر دوتن از جنگجویان این قبیله ، یکی مثنی بن حارثه و دیگری سوید بن قطبه در سرحدهای ایران دست به تجاوز و غارت زدند، مثنی در حدود حیره زهزنی میکرد و سوید در حدود ابله بود.(اخبار طوال) ضعف و آشفتگی حاکم بر دربار ایران مانع از آن میشد که حکومت پاسخی به این دست اندازی ها بدهد از اینرو راهزنان هر روز گستاخ تر شده نامه به ابوبکر نوشتند و لشکری از وی خواستند تا برای نشر اسلام در ثغر ایران به جهاد پردازد. ابوبکر در سال 12 هجری لشکری به فرماندهی خالد بن ولید(سیف الله) به سمت عراق گسیل داشت ، خالد نخست به حیره حمله برد و انجا را به تصرف خویش در آورد و بدین گونه خاندان آل لخم برافتادند پس از آن خابد راه جلگه عراق به سمت خلیج پارس را پیش گرفت و پساز کشتار بسیار از مردمی که از خانه و وطن خویش دفاع میکردند بر بندر ابله دست یافت. خالد تا ربیع الاول سال 13 هجری در عراق بود و در این مدت او و سپاهیانش به مردم سرزمین سرحدی ایران از کشتن و غارت اموال و به اسیر بردن و زن و مرد صدمات بسیار زدند و در پاره ای موارد بدن هیچ اغراقی در کشتر مردم بی گناه به اسم قبول نکردن اسلام جوی خون راندند(تاریخ ایران باستان /عباس اقبال). هنگامی که عمر به خلافت نشست کار ایران آشفته تر و پریشان تر بود.تازیان در حدود حیره مستقر شده بودند و تا کناره دجله مرزهای ایران را تهدید میکردند.یزدگرد پادشاه جوان ساسانی رستم فرخ هرمزد را بر کار تازیان گماشت ( طبری حوادث سال 13 هجری). پیش از آنکه رستم فرخ هرمزد به نبرد قادسیه برود جنگی میان سپاه عرب به فرماندهی مثنی در مرزهای حیره و کسکر روی داد که بار نخست به پیروزی ایرانیان و بار دوم به شکست آنان انجامید و تازیان توانستند سردار ایرانی مهران مهروبه به عقب نشینی مجبور کنند (البدء و التاریخ ج5 و دوقرن سکوت). در نبرد قادسیه که به شکست ایرانیان منجر گردید به راستی کمر سپاه ایران در هم کوفته شد و دیگر امید ایرانیان به خود بود بس چراکه ستون سپاه ساسانیان خرد شده بود در پی این شکستسعد بن ابی وقاص هزیمتیان را دنبال نمود و در پی آنها راه مدائن را پیش گرفت . چون به مدائن رسیدند در آن خیمه زدند و چون مدت اقامتشان به درازا کشید چنانکه دو بار خرمای تازه خوردند و دوبار گوسفندان و شتران را قربانی کردند چنانکه در مدائن قحطی افتاد و کار مردم به خوردن گوشت سگ و گربه رسید ، دهقانان آمدند و آشتی خواستند(اخبار الطوال ص121). سعد به مدائن در آمد ، مدافعان انرا فرو گذاشته و رفته بودندجز عده ای اندک از سپاه که برای پاسداری از کاخ ها مانده بودنددیگر در تیسفون کسی نبود. سهد با اعراب خویش در کوچه های خلوت و متروک شهری آرام و بی دفاع درآمد.گویند مالی که در این غارتگری به چنگ تاریان افتاد سه هزار هزار هزار درم بوده است به اضافه ظروف طلا و جواهرات. پس از واقعه مدائن حادثه جلولا پیش آمد که رد آن ایرانیان شکست سخت خوردند و جالب است بدانید دیگر سپاهی در کار نبود و اینبار ایرانیان با هوش و ذکاوت (!) گرد هم آمده بودند بدین قرار: وقتی ایرانیان از مدائن بگریختند چون به جلولا رسیدند در آنجا هریکی از مردم آذربایجان و باب و اهل جبال و فارس برای آتنکه به شهر و دیار خویش بروند راهی جدا داشتند پیش از آنکه جدا شوند ، انجمن کردند و گفتند اکنون اگر بپراکنیمدیگر هرگز گرد نیاریم شد و این جایی است که راه هریک از ما جدا شود.ضواب آن است که عمین جا گرد آییم و بار دیگر با عرب پیکار کنیم. اگر فتح مارا باشد آنها را رانده باشیم ورنه جهدی که بایست کرده ایم و عذری داریم. همه پذیرفتند و آنجا بماندند.در این نبرد که به شکست ایرانیان انجامید غنیمت بسیار به چنگ تازیان افتاد چندان که پیش از آن نیافته بودند و زنان و دختران بسیار نیز به اسارت گرفتندچندان که عمر را از کثرت اسیران نگرانی در دل پدید آمد.دینوری می نویسد که عمر مکرر می گفت از فرزندان این زنان که در جلولا اسیر شده اند به خدا پناه میبرم. کشتگان جلولا را بالغ بر صدهزار نفر نوشته اند(یاقوت ، معجم البلدان ج2 و فتوح البلدان).نام جلولا(پوشیده) بدین دلیل بر این نبرد گذاشته شد که از زیادی کشتگان دشت پوشیده گردید. این اوضاع و احوال در ایران و سایر ملل های دیگر ادامه داشت تا زمانیکه دیگر امید به یزدگرد از میان رفت و در این بینابین شاهد خیزش های مردمی هستیم که برای جلوگیری از دژخویی و ددمنشی های عرب و مبارزه با آیین اسلام بپا خاستند از این موارد میتوان از نهضت شعوبیه نام برد که در دل خود بزرگانی چون فردوسی ،ابوریحان بیرونی ، زکریای رازی حنظله بادغیسی ، اسماعیل یسار نسائی ، بشاربن برد ظخارستانیاسحاق بن حسان ، ابراهیم ممشاد اصفهانی ، ابوالحسن مهیار دیلمی و بسیاری دیگر نام برد به جز موارد نام برده مردم ایران در دیگر جنبشهای خود دست به قیامهای بسیاری زدند از جمله قیام ابومسلم خراسانی ، بابک خرمدین ، المقنع ، استاذسیس ، نهضت علوی یاران ، خروج به آفرید ، قیام مهریان و بسیاری دیگر جالبتر آنکه از میان تمامی این نهضتهای انجام گرفته شده قیام های مذهبی درخور توجه است از جمله قیام معتزله که توسط ابوواسط شکل گرفت و امروزه اسلام این استدلال که خداوند دارای صفات ثبوتیه است و یا مبارزات بر ضد قدریون و اهل تشبیه را باید مدیون آنان باشد. از میان تمامی جنبشهایی که در بالا نام برده شد تنها به به گزیده گویی های تاریخی میپردازم تا روشن گردد آیا براستی ایرانیان باهوش و ذکاوت اسلام را آیینی در خور دیدند :

تاریخ قوم : و چون صدای اذان بلند شد مردمان لب به دشنام گشودند/ دو قرن سکوت و نهضت های شعوبیه و روند نهضتهای ملی و اسلامی : و حمزه آذرک چون در سیستان کارش بالا گرفت مساجد را ویران نمود/ تاریخ ایران باستان (عباس اقبال) : و به روزگار مرداویچ صدای اذان از گلدسته ها به گوش رسید وی خشمگین شد و موذن را از بالای گلدسته به پایین افکند./ قهرمانان ملی و چند نسک دیگر بیان گر آنند که مازیار نیز کار آذرک را در تبرستان تکرار نمود./ ابوریحان بیرونی(آثارالباقیه) : و مردم(خوارزم) چون بر سجده و رکوع میرفتند به پهلوی سخن میگفتند./ حلاج به نقل از نسک علی میرفطورس بر نقض قرآن انشا مینمود. / حمد الله مستوفی در نسک تاریخ گزیده خود می نویسد : مقفع ابن فارس و پسرش جهت آنکه نقیض قرآن انشا میکردند کشته شدند. حمدان قرامط و ابوسعید جنابی نیز از دیگر ایرانیان بودند که بر ضد اسلام به پا خواستند قرامطه بر کعبه دست یافتند و پرده آنرا پاره کرده ، حجرالاسود را دونیم نمودند(کامل ابن اثیر و سیاست نامه) همچنین : ابو تمار مطبب ، ابو عیسی وراق، صالح ابن عبدالقدوس بر ضد آیین و تسلط عرب قیامهایی شکل دادند و به مبارزه پرداختند(کتاب الشکوک). حال با این همه تفاصیل و تفاسیر آیا تحریف و پشت پا زدن بر تمام واقعیات محض تاریخی نیست که ما بگوییم ایرانیان اسلام را با آغوش باز پذیرفتند ؟

نوشتاری که دوستمان ترتیب داده اند بسیار طولانی است و نقد تمامی آن نه در صفحات وبلاگ جای میگیرد و نه کهترین فرصتش را دارم پیشنهاد میکنم هر آنچه من از نسکهای معتبر تاریخی آورده ام را با نوشتار ایشان مورد سنجش قرار دهید تا نیکتر روشن گردد که آیا ایرانیان به اسلام و اسلامیان یاری رساندند؟

شود مردمی کیش و آیین ما ... نگیرد خرد خرده بر دین ما

باز آرییم آن آب رفته بجوی .... مگر زان بیابیم باز آبروی

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۱۱:۱۶ قبل‌ازظهر,




دانش و دین در مقابل همجنسگرایی – 5 – بخش پایانی

همجنسگرایان و مذهب:

تمام مذاهب ابراهیمی (اسلام،مسیحیت و یهودیت) با همجنس گرایی به طور علنی مخالفند اما برخی مسیحیان در این زمینه نظرات ضد و نقیضی دارند چنان که برخی کلیساها عقد آنان را میبندند و برخی آنان را مطرود می‌دانند.*[33]

همجنسگرایی در ایران باستان:

در پهلوی یک اصطلاح کلی برای " انحراف جنسی" وجود دارد Abaron marzisnih به معنی مرزیدن وارونه و غیر معمول. مرزیدن از اصل اوستایی Maraz می باشد و در اوستا معنی مالیدن می دهد. Vaepyo به معنای غلامباره گفته می شود که این قدیمی ترین اشاره به همجنس گرایی در تاریخ ایران است. در بند 11 از فردگرد یک آمده که "مردگایی" را اهریمن برای مقابله با اورمزد پدید آورد. در بند 32 از فردگرد هشت کننده ی کار دیو پرست و دیو خوانده می شود. طبق بندهای 26 و 27 فردگرد 32 مجازات "فاعل" و "مفعول" که بر خلاف میل خود عمل کرده اند تازیانه خوردن تعیین می شود. در متون پهلوی بیشتر از اوستا به همجنسگرایی اشاره می شود؛ در " ارداویراز نامه" آمده که در دوزخ ماری به نشیمن گاه مردی وارد و از دهانش خارج می شد و دلیلش را این آورده اند که:" کون مرز کرد و مرد بر خویشتن هشت" البته محققان با توجه به نوشته های بعدی در همین رابطه که در باره همین شخص آمده ( وارونه زن کسان را گاد و با چرب زبانی خویش زنان کسان را فریفت و از شوی جدا کرد..) نتیجه می گیرند که منظور این قسمت مرد همجنسگرا نیست بلکه مردی است که از عقب با زنان عمل سکس انجام می داده است. در " روایات داراب هرمزدیار" در مورد اهریمن و " همجنس بازی" نیز روایاتی آمده است. طبق " روایت امید اشوهیشتان" یکی از سئوالات پرسیده شده از " امید اشوهیشتان، موبد بزرگ قرن چهارم هجری این است: " کسی که خیتودث ( ازدواج با محارم) کند و سپس کون مرز ( سکس با همجنس) کند، داوری عمل وی چگونه بود؟" و موبد جواب می دهد: " هر که کون مرز کند مرگ ارزان است اما گر درمانده زاری و توبه کند آنگاه عفو می شود. در ادبیات پهلوی در باره همجنسگرایی صحبت بمیان آمده، بخصوص در " دادستان دینی" که شامل 92 پرسشی است که از "جوان جم" موبد قرن سوم هجری می شود. در دین زرتشت با همجنسگرایی مخالفت شده و برای همجنسگرایان مجازات سنگینی از جمله اعدام در نظر گرفته شده است اما اینطور به نظر می رسد که موبدان و پیروان زرتشت نه بر اعدام این جهانی بلکه بر عقوبتی که خداوند در آن جهان برایشان در نظر گرفته تاکید بیشتر کرده اند. چنانکه در وندیداد(ویدئوداد) ( بند 27 باب 8 ) آمده است : برای گناه او سزا نیست، برای او کفاره نیست و برای او پاکی نیست عملش ابدالاباد ناقابل توبه است.

همجنسگرایی در یهودیت و اسلام :

شاید همه ما داستان قوم لوط را بدانیم این داستان در تورات بیان شده و پس از آن به اسلام راه پیدا کرده است بد نیست نخست داستان را در قصص النبیا بطور گزیده بررسی میکنیم پس از آن به سراغ تورات که درواقع منبع داستانهای اسلامی است خواهیم رفت با سنجش این دو داستان و اینکه الله خود را همان خدای یهود میداند مسلما باید نیکتر به ریشه نا ملایمات برسیم تا بدین سان آبشخور کژ اندیشی های امروزی را بهتر بیابیم:

پس فرشتگان قصد شهرستان لوط کردند وابراهیم گفت: من با شما بیایم. گفتند: تو طاقت عذاب خدا نداری. گفت: ازحضرت آن توفیق خواهم و آنگه بر شتر نشست و با ایشان روانه شد. چون مقدار نیم فرسنگ راه رفتند، گفتند: یا ابراهیم! تو را بیش از این فرمان نیست، پس از شتر پائین آمد و به عبادت خدا مشغول شد وفرشتگان به شهرستان لوط رفتند و آن هفت شهر بود که فساد میکردند. و ابراهیم گفته بود که هرکه بدین عمل مشغول باشد حق‌تعالی ایشان را هلاک کند، پس ایشان برفتند و شش پاره شهر را هلاک کردند و شهری که آن را اسلام خوانند بماند از بهر آنکه بدان مشغول فعل بد نمیشدند و بدان جماعت نمیساختند، حق‌تعالی ایشان را نگاه داشت. از هر شهری صدهزار مرد جنگی بیرون آمدند چون فرشتگان به شهرلوط رسیدند دختران حضرت لوط را گفتند: آیا کسی باشد که ما رامهمان کند؟ گفتند: در این شهر کسی نباشد مگر توقف کنید تا پدر مابیاید. یک لحظه توقف کردند. لوط بیامد جوانان را دید به غایت خوبی وحسن صورت با خود اندیشه کرد که اگر این جماعت بدانند که چنین پسران رسیده است و ایشان بنگرند مبادا از فعل بد با ایشان زحمتی برسد. از این اندیشه و غم نفسی برآورد و گفت: هذا یوم عصیب، یعنی روز دشوار مرا پیش آمد. این بگفت و مهمانان را به خانه برد و زن لوط کافره بود بدید که روی ایشان چون ماه شب چهارده میتافت ازخانه بیرون آمد و قوم را خبر کرد که در خانه ما دوازده غلام است که در همه عالم مثل ایشان نیست. آن قوم رو به خانه لوط نهادند. آن قوم به در خانه لوط آمدند و جمع شدند و گفتند: یا لوط! مهمانان رابیرون فرست. لوط از بیم آن در خانه را ببست و گفت: ای قوم دختران را به شما حلالی دادم این مهمانان را خوار مدارید، از خدا بترسید. قبول نکردند. گفت: مگر در میان شما مردعاقل نیست؟ آن قوم قوت میکردند تا در خانه را باز کنند لوط را گفتند: ما دختر تو را نمیخواهیم و به کار ما نیست و تو میدانی که ما که را میخواهیم. مهمانان را بیرون کن. گفت: ای قوم اگر مرا قوت بودی با شما حرب کردمی، اما چه کنم که مرا خویش و یاوری نمیباشد اما پناه به خدای‌تعالی میبرم که شر شما را از من و مهمانان من دور کند. جبرئیل‌دانست و با فرشتگان گفت که لوط عاجز شده بعد از آنکه لوط را بر درخانه زده بودند و سرش شکسته و سه مرتبه شکایت پیش مهمانان آورد و گفت: شر ایشان از شما دفع نمیتوانم کرد. فرمان خدای‌تعالی چنان بود که سه مرتبه شکایت کنند، پیش فرشتگان آشنائی ندهند چونبدیدند که خون بر محاسن لوط روان شده است او را گفتند: ما رسولان پروردگار توایم. ما را پیش تو فرستاد تا خویش و اهل بیت را از میان این قوم بیرون بری که امشب این قوم را عذاب میفرستیم. و اهل بیتلوط دختران او بودند. آن قوم در خانه لوط را کندند و درآمدند وگفتند: نزدیک صبح شد و ما رارها نکردی در این خانه. چون آن قوم به نزدیک مهمانان رسیدند خواستند که ایشان را بگیرند. جبرئیل بادی بر روی ایشان دمید. طمس شدند و طمس آن باشد که چشم و دهان و بینی یکی شود و روی ناپدید شود.یکباره آن قوم را نه چشم ماند و نه بینی و نه دهان، فریاد برآوردند که لوط جادوان درخانه آورده است، بعد از آن گفتند: ای لوط! بگو تا چشمهای ما را بینا کنند تا بازگردیم و توبه کنیم. جبرئیل پر بر ایشان مالید همه بینا شدندو دیگر باره قصد کردند نابینا شدند و هفت اندام ایشان خشک شد وفریاد برآوردند و امان خواستند پر دیگر بر ایشان مالید همه بینا شدند و بیرون آمدند. گفتند: فردا که این مهمانان از خانه لوط بیرون آیند ایشان را بگیریم و مراد خود حاصل کنیم. پس جبرئیل لوط را فرمود که برخیز و رختهای خود را برگیر و دختران را فرا پیش گیر و از آنجا بیرون رو. گفت: دروازه‌های شهر را بسته‌اند چگونه بدرروم؟ جبرئیل او و دختران او را برداشته بیرون شهر بنهاد و گفت: پیش ابراهیم بروید. ایشان روان شدند. زن لوط خبر شد چون نزدیک ایشان رسید،گفت: کجا میروید؟ گفت: عذاب خدا میرسد. در حال زمین او را بگرفت تابه زانو. لوط پرسید: چرا نمیآئی؟ گفت: زمین مرا بگرفت. گفت: عمل بدتو ترا بگرفت و بعضی گفته‌اند که هنوز در خانه بود که لوط زن را گفت‌که امشب عذاب خواهد آمد. گفت: من دروغ‌های تو را بسیار دیده‌ام. جبرئیل لوط و دختران را از شهر بیرون برد چون پیش ابراهیم شدند برخاست و ایشان را پیش خود خواند و با همدیگر بنشستند. در حالدیدند که جبرئیل پر بزد تا آسمان و تمام شهرها و دهها و کوهها رااز زمین برکند و در هوا برد، چنانکه برگ درختان نجنبید و کودک درگهواره بیدار نشد در آن شهرها هیچ کس خبردار نشد. ابراهیم علیه‌السلام طاقت عذاب نداشت بیفتاد. لوط او را در کنار گرفت تا بهوش آمد مینگریست تا صبح ظاهر شد. ندا از جلیل جبار آمد قوله‌تعالی: «جعلنا عالیها سافلها و اءمطرنا علیها حجارة من سجیل منضودمسومة عند ربک و ماهی من الظالمین ببعید ». چون نگفت: یا رسول الله! تو را نگفتم که طاقت آن نداری. گفت: یا جبرئیل! حال‌ ایشان چه باشد، گفت: همچنین روند تا به هفتم طبقه زمین و هیچ جا قرار نگیرند تا به دوزخ رسند و فردای قیامت فزع در دوزخ ظاهر شود و گویند این قوم لوط‌اند و آنگه در عرصات قیامت حاضرشان کنند و باز به دوزخ برند و ابراهیم بازگشت و لوط را با خود برد و در عبادت ایستادند.

در قاموس کتاب مقدس آمده: لوط (پوشش) پسر حاران برادر ابرام است که در اور کلدانیان جائی که پدرش درگذشت متولد گردید، پس لوط ابرام و قارح را پیروی کرده به اتفاق ایشان به بین‌النهرین آمد (پیدایش 11: 13 و 23)، سپس از آنجا مسافرت اختیار کرد و به زمین کنعان و احتمال قوی هم میرود که به مصر درآمد(پیدایش 21: 4 و 5) و چون از مصر مراجعت کرد اموال و مواشی وحواشی خود و لوط را برون از حوصله حساب دیده از لوط درخواست کرد که از وی مفارقت گزیند، چه حوصله آن جناب جنگ و نزاع شبانان خود را با شبانان لوط برنتابید لوط را بر اختیار هر جا که بنظرش نیکو آید مخیر فرمود بنابراین لوط مرغزار اردن را که بهترین و نیکوترین علفزارهای اردن بود اختیار کرد. در خلال این احوال، در میان پادشاهان اطراف و حوالی اردن با کدر لا عمر جنگ در پیوسته از کدر لاعمر هزیمت یافته اغلبی اسیر شدند و لوط نیز با اسیران دیگر به اسیری برده شد. چون این معامله به سمع ابرام رسید، لشکری ازخدمتکاران خاصه خود ساز داده رفت و برادرزاده خود را آزاد ساخته و با خود بازآورد. خلاصه لوط به سدوم مراجعت کرد و هرچند که زیست و زندگی با اهالی آن شهر در نظر لوط بسیار ناپسند بود با وجود آن دودختر خود را به اشخاصی که از اهل آن شهر بودند تزویج فرمود وچون پیاله شرارت و بزهکاری سدومیان لبریز گشت، دو فرشته از جانب حضرت اقدس الهی به نزد لوط شده وی را از بلائی که بر شهر سدوم و عموره و ادمه و صبوئم و بالع که همان صوغر است فرود خواهد آمد بیاگاهانیدند، لیکن از بسیاری درخواست لوط وی را امر فرمودند که به بالع که قصبهای است کوچک فرار کند و اسم آنجا به صوغر تبدیل یافت و در حینی که فرار میکردند زوجه لوط به عقب نگریست. چون این مطلب خلاف امر الهی بود به ستون نمک مبدل گردید. از آن پس لوط از صوغر انتقال نمود و در کوهستان موآب سکونت گزید که آن زمین به هر دونسل وی که موآبیان و عمونیان باشند داده شد. (تثنیه 2: 9 مزامیر38: 8).

این داستان در سوره های الشعرا 167 و 165 ، النبیا 74 ، الاعراف 80 ، النمل 55 و 56 ، الذاریات 36 ، هود 87 و 79 و80و81 ،الحجر 65 نیز با کمی تفاوت بیان شده است بسیاری از اصل موضوع آگاهیم قوم لوط مردانی لواط کار و یا به سخنی امروزی تر هم جنسگرا بودند اما از آنجا که الله و یا یهوه در آن روزگار از دانش ژنتیک و زیست شناسی آگاهی چندانی نداشته است این رفتار را بر نمیتابد و گمان میکند مخلوقاتش به راه فساد افتاده اند از اینرو لوط پیامبر خود را مامور می کند تا آنان را از این راه باز دارد در پی ناکامی لوط الله غضبناک شده و در عرض 24 ساعت از روی نا آگاهی پزشکی دست به نسل کشی مهیب و ددمنشانه میزند . این داستان تا به اکنون در نزد پیروان و پیشوایان ادیان دست آویزی برای قتل هزاران انسان بوده و همچنان نیز ادامه دارد. همجنسگرایی در جوامع سنتگرا و دین زده تابویی است که هیچ مفری برای فرد متخطی نمیگذارد، همجنسگرایی در نزد باورمندان متعصب دینی یک خوی حیوانی و شیطانی است پس باید مقابل آن ایستاد و هر انسانی بدین عمل رغبت نمود را از روی زمین محو کرد اما چرا ؟

چون الله خدای دانا و توانا ، خدای آسمان و زمین و قادر مطلق از دانش زیست شناسی و پزشکی که در پیش در مورد آن سخن به میان آوریدم نا آگاه است و نمیداند این موجودی را که خلق کرده دارای چه ویژگیهایی است چرا که نمیداند این عمل در حیوانات نیز صورت می گیرد و براستی جای سپاسگذاری دارد که الله از حیوانات بی خبر بوده چراکه در غیر اینصورت مسلمانان نسلی از پنگوئنها و دلفین ها باقی نمیگذاشتند و به نگر من الله باید در سالها یک دادگاه دادگر به خاطر نسل کشی که انجام داده است مورد محاکمه قرار گیرد. دانش امروزی آگاهی هایی در اختیار ما میگذارد که در هیچ دین و آیینی یافت نمی شود، از اینرو آیا زمان آن نرسیده به خردگرایی روی آوریم و دست مذهبهای واپسگرا را از زندگیمان کوتاه کنیم؟ آیا زمان آن نرسیده به فکر جان هزارن انسانی باشیم که در کشورمان از کوچکترین حقوق انسانی برخوردار نیستند و مرگ هر لحظه جانشان را تهدید میکند؟ بد نیست به گزارشی توجه کنید :

(نیویورک، 22 نوامبر 2005) - سازمان دیده بان حقوق بشر امروز اعلام کرد اعدام هفته گذشته دو مرد دیگر به علت همجنس بازی بیانگر روند آزار و اذیت همجنس گرایان در ایران بوده و نقض صریح حق زندگی و آزادی های شخصی محسوب می شود.

روزنامه نیمه دولتی کیهان روز یکشنبه 13 نوامبر گزارش داد که دولت ایران دو مرد بنام های مختار ن. (24 ساله) و علی الف. (25 ساله) را در میدان شهید باهنر شهر گرگان در ملاء عام به دار آویخت. بر اساس گزارش های منتشر شده، دولت ایران این دو تن را به جرم لواط اعدام کرده است. قوانین کیفری ایران که مبتنی بر شریعت می باشند لواط را تماس جنسی با دخول و بدون دخول (تفخیذ) تعریف می کند. بر اساس قوانین ایران ارتکاب به لواط با دخول بین مردان بزرگسال مجازات اعدام به همراه دارد. مجازات ارتکاب به لواط بدون دخول (تفخیذ) شلاق می باشد اما اگر این جرم بیش از سه مرتبه تکرار شود مجازات آن اعدام است. گزارش های دیگری در تاریخ های سپتامبر 2003 و ژوئن 2004و 15 مارس 2005 و حتی طی چند ماه اخیر در دست است که همگی از اعدام و آزار همجنسگرایان در ایران خبر می دهد. ریشه این دژخویی ها کجاست ؟ تا کی باید شاهد مرگ جوانان بی گناه هم میهنمان باشیم ؟

بیندیش.

به دلیل طولانی بودن و افزونی پانویسها و منابع که در صفحات خرد وبلاگ نمیگنجد میتوانید منابع ، و بخش بیشتر بدانیم را در اینجا ببینید.

برای مشاهده کتابها و سایر فایلهایی که روی تارنگار قرار دارد از فیلتر شکن استفاده نمایید.

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۱:۵۱ قبل‌ازظهر,




دانش و دین در مقابل همجنسگرایی -4

همجنسگرایی در تاریخ و ادبیات:

در این بخش به جنبه تاریخی هم جنسگرایی خواهم پرداخت اما باید به این نکته توجه کرد همجنسگرایی تنها در برگهای تاریخ قابل مشاهده نیست بلکه ادبیات ما نیز اشاراتی به این موضوع دارد که پس از ورق زدن برگهای تاریخ بدان خواهم پرداخت.

سافو از زمان باستان به عنوان بزرگ‌ترین شاعر ِ غنایی شناخته شده است. او نخستین زنی بود که کنار ِ احساسات ِ فردی، حتا خصوصی‌ترین احساسات را در شعر بیان کرد. شعر او بر معاصران‌اش تاثیر بسیار گذاشت و در زمان زندگی‌ش نه تنها در زادگاه‌اش که درجاهای بس دور نیز خوانده و دکلمه می‌شد. افلاتون او را ایزدبانوی دهم هنر نامیده است. کاتولوس(Catullus) از "سافوی ِ مَرد" نام برده و زاهد آسوری تاتیانوس(Tatianus) او را "روسپی، دیوانه‌ی عشق، کسی که هرزه‌گی‌ش را آواز می‌داده" خوانده است. بیش‌ترین ایراد به او نیز به دلیل ِ گرایش ِ هم‌جنس‌گرایانه‌ش بوده است. او از جزیره‌ی لزبوس(Lesbos) است و برای همین، امروز زنان هم‌جنس‌گرا را "لزبین" می‌نامند. سافو در زمان ِ زندگی‌اش به خاطر شعرهایش- که شوربختانه بخش اندکی از آن به جا مانده‌است- بسیار ستوده شده‌است. وقتی به پیرسالی درگذشت، در بسیار جاها شعرهاش نقل و خوانده می‌شد. ایده‌ی خودکشی که ادیت مورا(Edith Mora)ی فرانسوی در تجزیه‌ی روان‌کاوانه‌ی شعرهای سافو مطرح کرده‌است، شاید ایده‌ی خلاقانه‌ای باشد، اما نشانه‌ای از نقد جدی در بر ندارد. در این عکس(+18) نیز تصویر نقاشی شده از آمیزش جنسی میان هادریان (امپراطور رم) و آنتینوس در مصر را نشان میدهد همچنین میتوان به اثر هنری دیگری اثر گوستاو کوربیت اشاره کرد در این نگاره(+18) دو زن همنجنسگرا در سده 19 میلادی نشان داده شده اند .

تاریخ : شاه اسمعيل ثاني: هر روز تا حدود 45 نخود ترياك خالص مي‌خورد شب آخر عمر خود وقت افطار مقداري ترياك خورد و پس از صرف طعام با پسر جوان و زيبايي بنام حسن بيگ حلواچي اوغلي كه معشوق و مصاحب شبانه روزي او بود به گردش رفت ... و پيش از خفتن باز قوطي مخصوص ترياك خود را خواست و مقداري در دهان افكند... روز ديگر چون تا نزديك ظهر از خوابگاه بيرون نيامد بدرون خوابگاه رفتند شاه را در حال مرگ و حسن بيگ را مفلوج و بي حركت يافتند شاه در گذشته بود 13 رمضان 984هـ (24 نوامبر 1577م) زهي حيات نكونام و مردني به سعادت (زندگاني شاه عباس اول نصرالله فلسفي ج1) . اميره دباج معروف به مظفر سلطان گيلاني معاصرشاه طهماسب چهارصد پسر ساده روي رعنا از ترك و تاجيك و رشتي و گرجي همه طاسك پوش كمر مرصع بسته در خدمت او مي‌بودند و لله عليحده براي هر يكي تعيين نموده بود كه هيچ يك از آنها با ديگري مخالطت ننمايد . (خلاصة التواريخ قاضي احمد قمي و نقل از باستاني باريزي نون جو و دوغ گو ). امير غياث خوارزمي كه به متانت راي و اصابت تدبير از ساير وزراء امتياز داشت. با پسر با سليق بيگ عيسي نام ساده خوش اندام اراده فسادي نموده (احسن التواريخ رو ملو ص 358 و خلاصة التواريخ، قاضي احمد قمي به نقل از باستاني پاريزي ) . همچنین میتوان به کتاب رستم التواریخ نیز رجوع نمود و از به جماع در آوردن خران گرفته تا عشق بازی های شاه سلطان حسین ، خود نیکتر پی به ابعاد تاریخی هم جنس گرایی ببرید. اما در ادبیات محققان بسیاری ، برخی از ابیات شاعرانی همچون سعدی و مولانا را نشانه علاقه آنان به جنس موافق دانسته اند که در این باره به نظر دکتر شمیسا، شاهدبازی در ایران دو آبشخور داشته: یونانی و ترکی. عشق مرد به مرد در رساله معروف افلاطون («ضیافت» یا «مهمانی») به تفصیل مورد بحث قرار می‌گیرد. این فلسفه ابتدا وارد فلسفه ایران و از آن‌جا به عرفان ایران راه پیدا کرد و «زیبارویان گواه یا دلیل جمال حق تعالی فرض شده‌اند.» گونه جنسی آن، پس از ورود ترک‌ها به ایران رواج یافت. و از این طریق دو گونه ادبیات پدید آمد: ادبیات عاشقانه و ادبیات پورنوگرافیک . دکتر شمیسا معتقد است از آن‌جا که زن در جامعه حضور نداشته و در خانه محبوس مانده بود، نمی‌توانسته مثلاً ساقی شود تا بتواند مورد خطاب شاعر قرار بگيرد. و نیز «رسم خطاب به پسرکان زیباروی از سنت‌های دیرینه‌ شعر فارسی از رودکی تا بهار است. اصولاً خطاب به زن یا دختر نامعمول بوده و خلاف ادب شمرده می‌شده. به همین جهت است که در سراسر دیوان حافظ حتی یک‌بار لفظ «دختر» به‌کار نرفته.» «جز در اشعار سبک خراسانی که در آن صراحتاً لفظ پسر و نظایر آن آمده است، در اشعار ادوار دیگر مخصوصاً سبک عراقی، یعنی اشعار امثال حافظ و سعدی، زبان مانع است که خواننده عادی پی به مذکر یا مؤنث بودن معشوق ببرد.» سعدی چه در گلستان و بوستان و چه در «هزلیات، المضاحک و خبثیات» حافظ در غزل‌ها و عبید زاکانی در «اخلاق الاشراف» و رساله «صدپند» نیز به نظربازی پرداخته‌اند . به عنوان نمونه این سه پتد از عبید زاکانی است که میگوید «غلام بچگان ترک را تا بی ریشند بخرید ...»و یا «از کودکان نابالغ به میان پای قانع شوید تا شفقت به جای آورده باشید.».«احتمال دارد ساقی حافظ نیز همواره یا غالباً پسر بوده باشد.» البته دکتر شمسیا باور دارند این هم جنسگرایی و شاهد بازی در دوران بعد از تسلط ترکان وارد ادبیات ایران شده اما میدانیم در قانون جزایی ایران در دوره ساسانی برای این امر مجازات اعدام در نظر میگرفته اند و گناهی بوده است که با توبه پاک نمیگردیده پس جای تردید نیست که در میان ایرانیان باستان هم جنس گرایی وجود داشته است. برای اینکه نوشتار به درازا نکشد تنها به ذکر منابعی دیگر میپردازم : "سلوک الملوک"، " مروج الذهب"، " تاریخ الوزرا"، "صحاح الفرس"، " دیوان سنائی"، تاریخ بیهقی"، " رساله دلگشا"، "کیمیای سعادت"، " مثنوی"، " گلستان" و.....

همجنس گرایی در کشورهای مختلف

ایران :

در نظام جمهوری اسلامی همانند دیگر کشورهای اسلامی همجنس گرایی جرم محسوب میشود و دارای قوانین جزایی خاص خود است. در خصوص لواط، به معنای نفس عمل جنسی بین دو مرد، در حضور چهار شاهد عادل و یا چهار مرتبه اقرار از سوی کسانی که لواط کرده‌اند به این عمل در دادگاه، بنا به احکام اسلامی که مبنای قانون مجازات در جمهوری اسلامی را تشکیل می‌دهند حکم اعدام برای هر دو طرف اجرا می‌گردد.همجنس گرایی زنان زیر عنوان «مساحقه» عمل مجرمانه اعلام شده‌است. مادهٔ 127 قانون مجازات اسلامی مساحقه را این طور تعریف کرده‌است :«مساحقه، هم جنس بازی زنان است با اندام تناسلی». در موضوع مساحقه جرم به فعل دو زن بستگی دارد و در جریان تحقق جرم اساسا جنس مذکر غایب است. به موجب مادهٔ 134 قانون مجازات اسلامی: «هرگاه دو زن که با هم خویشاوندی نسبی نداشته باشند بدون ضرورت ، برهنه زیر یک پوشش قرار گیرند به کمتر از صد تازیانه تعزیر می‌شوند. در صورت تکرار این عمل و تکرار تعزیر در مرتبهٔ سوم به هر یک صد تازیانه زده می‌شود». در صورت تکرار جرم، مرتکب را اعدام می‌کنند ( مادهٔ 131 قانون مجازات اسلامی). یکی از راههای اثبات جرم هم جنس گرایی زنان شهادت شهود است. قانونگذار برای اثبات این جرم به شهادت مردان رجوع میکند و شهادت زنان را در جرمی که کاملا زنانه‌است معتبر نمی‌شناسد.

اروپا و آمریکا :

كشورهای غربی تا قرن 13 در دوران قرون وسطا كه كلیسا و دستگاه دینی با دولت در آمیخته بود، همجنسگرایی بعنوان گناه شمرده می شد ، اما نهایت مجازاتی كه برای آن در نظر گرفته می شد، وادار كردن متهمین به همجنسگرایی به توبه در كلیسا و یا بیرون راندن مقطعی آنها ازشركت در برخی مراسم مذهبی بود. اما از قرن 13 تا عصر روشنگری همجنسگرایی تحت عنوان “سودومی“ (سودومی در معنای لغوی بمعنای آمیزش با حیوانات است ، اما در قرون وسطا برای اشكالی از رابطه ی جنسی كه به تولید فرزند منتهی نمی شد، نیز بكار می رفت) بعنوان جرم شناخته می شد كه مجازات آن سوزاندن همجنسگرایان بود. دوران اصلی تحت تعقیب قرار گرفتن و كشتار همجنسگرایان از قرن 13 تا قرن 16 در شمال ایتالیا و اسپانیا و همچنین در تمام قرن 18 در انگلیس، فرانسه و هلند بود. با وقوع انقلاب فرانسه و گسترش ایده آلهای آن در اروپا، در بسیاری از كشورها قوانین مجازات مرگ برای همجنسگرایان یا لغو شد و یا به حبس در زندان برای مدت محدود تقلیل یافت. (نمونه زندانی شدن اسكار وایلد نویسنده ی شهیر انگلیسی بدلیل همجنسگرایی و محكومیت به كار سنگین در زندان بمدت دوسال ) با اینهمه محاكمه ی همجنسگرایان و حبس در زندان تا دهه شصت ادامه داشت . همچنین تا دهه ی 70 (1970) همجنسگرایی در لیست بیماریهای روانی قرار داشت و بسیاری از همجنسگرایان در تیمارستانها بستری می شدند. (یكی از نمونه ها بستری كردن ریاضی دان انگلیسی “آلن تیورینگ“ در سال 1952 است .(در دوران سلطه ی فاشیم هیتلری در آلمان ، همجنسگرایان همراه یهودیان ، كمونیستها و كولیان به اردوگاههای كار اجباری و اتاقهای گاز فرستاده می شدند. نزدیك به 10000 همجنسگرا در اردوگاه كار اجباری بودند كه فقط 40 درصد آنها زنده ماندند.

با وجود اینكه در اكثر دمكراسیهای پیشرفته در غرب در اثر پیشرفت علوم و گسترش دانش بشری و همچنین رشد جنبشهای آزادیخواهانه كه جنبشهای همجنسگرایان بخش مهمی از آن را تشكیل می داد، قوانین مجازات همجنسگرایان لغوشد و همجنسگرایی از لیست بیماریهای روانی و انحرافات جنسی حذف شد. امروزه در كشورهای غربی همجنسگرایان از لحاظ حقوقی برابر شناخته می شوند و زوجهای همجنسگرا حق ازدواج و ثبت ازدواج دارند و از كلیه ی مزایای مالیاتی كه زوجهای دگر جنس گرا دارند، برخوردارند. با اینهمه در بسیاری از كشورهای دیگر در مورد همجنسگرایان همچنان مجازات اعدام اعمال می شود و همجنسگرایان تخت تعقیب قرار می گیرند. در جامائیكا، زیمبابوه، نامیبیا، نپال، نیجریه و در اكثر كشورهای اسلامی مجازات همجنسگرایی اعدام است. همچنین در برخی كشورهای اروپای شرقی (كمونیستی سابق) مانند رومانی وآلبانی وضعیت حقوق بشر و بخصوص حقوق همجنسگرایان مغشوش و نگران كننده است. در لهستان و لیتانی هر گونه تظاهرات برای حقوق همجنسگرایان و لزبینها ممنوع است و یا با برخوردهای خشونت آمیز كه از سوی كلیساها و افراطیون راست و نئونازیها تحریك می شود، روبرو می شود. در سازمان ملل ، هم واتیكان ( كه تا به امروز همجنسگرایی را برسمیت نشناخته و آن را انحراف تلقی می كند) و هم دول اسلامی تلاش می كنند تاجلوی كلیه ی بحثهای مربوط به همجنسگرایی را بگیرند و از وارد شدن به دیالوگ در این زمینه خودداری می كنند. اکثر کشورهای اروپا در عین به رسمیت شناختن همجنس گرایی قوانین خاصی نیز برای آنها تدوین کرده و یا در حال انجام آن هستند. [30] برای مثال قانون ازدواج همجنسگرایان در بلژیک در سال ۲۰۰۳ تصویب شد.[31] در اکثر ایالت‌های آمریکا همجنس گرایان دارای مشروعیت بوده حتی دارای قوانین ازدواج هستند.[32] رئیس جمهور کنونی آمریکا، جرج دبلیو بوش، تلاش‌هایی برای محدود کردن ازدواج همجنس‌گرایان به عمل آورده‌است.

جنبشهای همجنسگرایان

كارل هاینریش اولریشز (Karl Heinrich Ulrichs) حقوقدان آلمانی جزو اولین كسانی است كه برای حقوق همجنسگرایان در اذهان عمومی و در عرصه ی قانونگزاری مبارزه آغاز كرد. وی در سال 1867 میلادی در روز حقوقدانان در حضور 500 تن از اعضای جامعه ی حقوقدانان خواست حق ازدواج برای همجنسگرایان را طرح كرد. هرچند كه سخنان او با مخالفتهای شدید روبرو شد، اما شاید بتوان سخنرانی او را سرآغاز جنبش همجنسگرایان نامید. نخستین تشكل همجنسگرایان در آلمان با تشكیل “كمیته ی علمی-انسانگرا“ توسط پزشك آلمانی ماگنوس هیرشفلد (Magnus Hirschfeld) در سال 1897 بنیانگزاری شد. این تشكل كه نزدیك به 500 عضو داشت، بدون اینكه مشخصا اعلام كند كه به جنبش همجنسگرایان تعلق دارد، تلاش كرد تا با ارائه ی دلایل علمی به پاراگراف 175 در قانون جزائی آلمان اعتراض كند . پاراگراف 175 ، همجنسگرایی را جرم می شناخت و مجازات زندان از 5 ماه تا 6 سال برای آن در نظر می گرفت. از سال 1919 به بعد انجمنهای گوناگونی تحت عنوان “انجمن دوستی“ و یا “كانون دفاع از حقوق بشر“ تشكیل شد. موفقترین نمونه همین كانون دفاع از حقوق بشر بود كه در سال 1924 در جمهوری وایمار بیش از 12000 عضو داشت.در پایان جمهوری وایمار تعداد اعضا به 48000 نفر رسیده بود. همچنین گروههای دفاع از حقوق همجنسگرایان در سوئیس، اتریش، چكسلواكی، آمریكا، آراژانتین و برزیل در همین دوره تشكیل شدند. این كانون علاوه بر اجرای مراسم فرهنگی و روشنگری ، فعالیتهای سیاسی و مطبوعاتی میز انجام می داد و حمایت از اعضای همجنسگرای خود را جزو مهمترین وظایف خود بشمار می آورد. بعد از به حكومت رسیدن هیتلر در آلمان ، این تشكیلات متلاشی شد و مركز ثقل فعالیتهایش به آمریكا منتقل شد. در سال 1951 تشكلی بنام Mattachine Society توسط مردان همجنسگرا در آمریكا بوجود آمد و در سال 1955 تشكل

Bilitis Daughters of توسط زنان لزبین تشكیل شد . این تشكلها علاوه بر اینكه بطور مشخص برای حقوق همجنسگرایان تلاش می كردند ، از آنجا كه می دانستند حركت آنها چه در عرصه ی اجتماع و چه در عرصه ی سیاست باید مطرح شود تا به خواسته هایشان توجه شود، حركتی اجتماعی- سیاسی بودند كه بعد تحت فشار دوران مك كارتیسم ، بناچار فعالیتهای سیاسی را كنار گذاشت و فقط در حد تشكیل كلوپها در میان اعضای خود به فعالیتهایش ادامه داد ، اما از عرصه ی فعالیتهای اجتماعی به كنار گذاشته شد. این وضعیت تا اواسط دهه ی شصت ادامه داشت تا اینكه در این دوران بعنوان بخشی از جنبشهای اعتراضی زنان، سیاه پوستان و دانشجویان مرحله ی نوینی از فعالیتهای اجتماعی سیاسی خود را از سر گرفت. در تاریخ 28 ژوئن 1969 بعد از حمله ی پلیس به یك كافه ی همجنسگرایان، حركتهای اعتراضی همجنسگرایان رادیكالیزه شد و بمدت سه روز در مقابل آن كافه به تظاهرات و اعتراض پرداختند. با اوج گیری جنبش چپ تشكلهای جدیدی تحت عنوانهای Gay Liberation Front و Gay Activists Alliance شكل گرفت. در تاریخ 1 مای 1970 تشكیلاتی تحت عنوان Radical Lesbians با اجرای آكسیونها اعتراضی و با اعلام حركتی بنام “ لزبینیسم سیاسی“ ، بطور غیر منتظره ای در كنگره همبستگی زنان حضور پیدا كرد و توجه افكار عمومی را به خود جلب كرد . در همین دوره جنبشهای اعتراضی همجنسگرایان دوباره در اروپا شدت گرفت . برای مثال در آلمان فیلمساز آلمانی بنام Rosa von Praunheim با ساختن فیلمی بنام “ همجنسگرا بیمار نیست، بلكه وضعیت جامعه ای كه او در آن زندگی می كند بیماراست“ كه از تلویزیون آلمان پخش شد و در آن از زاویه ی سیاسی اجتماعی به این معضل پرداخته بود و انتقاد شدیدی به دو دوزه بازی دستگاه دولت و ارگانهای مذهبی كرده بود، علیرغم اینكه با برخوردهای شدید محافظه كاران مسیحی روبرو شد، از حمایت همجنسگرایان برخوردار شد و جنبش همجنسگرایان را به فعالیت بیشتری در زمینه ی سیاسی و اجتماعی سوق داد. همجنسگرایان اروپا و آمریكا با تحمل هزینه های سنگینی كه از از دست دادن شغل گرفته تا انزوای اجتماعی و مقابله دستگاه سیاسی و نهادهای مذهبی ، نه تنها توانستند به تغییر قوانین یاری رسانند، بلكه موفق شدند تا برابری حقوقی با دگر جنس گرایان را نیز بدست آورند و در عین حال جایگاه اجتماعی خود را استحكام بخشند. امروز جنبش همجنسگرایان ، از وجه سیاسی خود فاصله گرفته ، چرا كه توانسته حقوق سیاسی خود را بدست آورد. همجنسگرایان هر سال در برلین و هامبورگ و همچنین در كشورهای دیگر با برگزاری Christopher day به خیابانها می آیند و هر سال حضور خود را كه یادآور مبارزات دردناك گذشته است اعلام می كنند و پیروزیشان را جشن می گیرند. در این جشن بسیاری از دگر جنس گرایان نیز شركت می كنند و حضور چندین میلیونی جوانان همجنسگرا و غیر همجنسگرا در این كارناوال شادی براستی دیدنی است.

حقوق همجنس گرایان :

1. به هم جنس گرایی به مثابه تبهکاری برخورد کردن، به معنای نقض یکی از ارکان حقوق بشر است. برای پیاده کردن این موضع در سراسر جهان، امروز گروه "حقوق بشر و هویت جنسی" به عنوان مثال در چارچوب بخش آلمانی سازمان جهانی حقوق بشرمبارزه می کند. این گروه پیشگام علیه تعقیب، بیمار خواندن و مورد تبعیض قرار دادن هم جنس گرایان به مثابه یک اقلیت جنسی فعالیت می کند.

تعداد هم جنس گرایان زن و مرد در سراسر جهان را بالغ بر چند صد میلیون یعنی 5 تا 10 در صد کل جمعیت روی زمین تخمین می زنند. تعداد اهرم هایی که به وسیله آن ها هم جنس گرایان را تحت فشار قرار می دهند، شامل قوانین مختلف ـ امروزه در بیش از 70 کشور دستگیری، شکنجه و حتی مجازات مرگ برای این گروه قانونی است ـ، بستری کردن در بیمارستان های روانی یا اردوگاه های کیفری و گردان های آزمایشی تربیت مجدد، عقیم کردن، تحقیر اجتماعی و تبعیض روزمره می شود. این امر حتی در کشورهای عضو بازار مشترک که در آن ها هم جنس گرایی جرم محسوب نمی شود، رایج است. مواردی که امروزه در کشورهای آفریقایی، آمریکای لاتین و کشورهای عربی، جمهوری های اتحاد جماهیر شوروی سابق و کشورهایی که جدیدا به عضویت کشورهای اتحاد اروپایی در آمده اند، بسیار نگران کننده اند. آمار نشان می دهند که 80 تا 90 در صد پرسش شوندگان در این کشورها، اگر قرار باشد به هم جنس گرا یی خود اعتراف کنند، بیم آن دارند که به شدیدترین مجازات ها محکوم شوند. باوجود پیشرفت هایی که در این زمینه صورت گرفته، هنوز لیبرالیسم حقوقی نتوانسته است به تسلط هنجارها غلبه کند. معلوم است که کلیشه ها سخت جان تر از مواد قانونی هستند.

سازمان جهانی عفو بین المللی خواست های زیر را با تمام حکومت ها، صرف نظر از قوانین ملی و شرایط فرهنگی آن ها، مطرح کرده است: تحقیر اقلیت های جنسی باید به عنوان نقض حق انسانی تلقی شود؛ مواد قانونی که در آن ها هم جنس گرایی به مثابه تبهکاری تعریف شده، شکنجه و اقرار گرفتن در اثر شکنجه باید حذف شوند؛ زندانی های هم جنس گرا باید در صورت آزار دیدن از کارمندان زندان و هم بندی های خود مورد حمایت قرار بگیرند. قربانیان این گونه آزارها باید بتوانند، هنگام بررسی این موارد از پشتیبانی های فردی و بین المللی برخوردار شوند؛ قانون پناهندگی باید تغییر یابد و تعقیب هم جنس گرایان باید به عنوان دلیل پناهندگی سیاسی به رسمیت شناخته شود؛ از تهیه گزارش های رسمی، پخش اطلاعات و برگزاری کارزارهای تبلیغاتی در این زمینه نباید جلوگیری به عمل بیاید؛ سن بلوغ برای هم جنس گرایان و دگرجنس گرایان باید به طورهم سان تعیین شود؛ زوج های هم جنس گرا باید از حق فرزند خواندگی برخوردار باشند؛ علیه اعمال تبعیض در مورد افراد ترانس سکسوئل، هم جنس گرایان زن و هم جنس گرایان مرد درافکار عمومی، محل کار، بازار کار و غیره باید فعالانه مبارزه شود.(3)

در ماده دوی اعلامیه جهانی حقوق بشر در باره اعمال تبعیض در مورد هم جنس گرایان، به طور ویژه سخنی به میان نیامده است. اکثریت افراد جوامع بشری یا متوجه وجود آن ها نمی شوند و یا این گروه را جدی نمی گیرند. دولت ها یی که به حمایت از این گروه تن درنمی دهند، می توانند سیاست خود را بر پایه پیش داوری هایی که ریشه های عمیق فرهنگی دارند، بنا کنند؛ پیش داوری هایی که همواره اقلیت های جنسی را مورد سوءظن قرار داده اند. نمود این فاصله گیری را می توان هم چنین در عدم وجود هم بستگی با این گروه ـ از سوی بخش اکثریت جامعه ـ دید؛ اکثریتی که خود حامل عمده این مسئله است.

همچنین بر طبق قوانین جمهوری اسلامی :

در دین اسلام به سکس مقعدی بین دو مرد لواط، و به سکس مقعدی مرد با زن نیز وطی دبر گفته میشود. عمل لواط در این دین به شدت منع شده و حرام مي باشد و از گناهان بسيار كبيره است و برای آن مجازات اعدام وجود دارد. سکس مقعدی با زن در این دین بر طبق برخی احادیث لواط صغرا نامیده شده و از آن نهی شده است و طبق نظر برخی مراجع حرام و طبق نظر برخي دارای کراهت است و در زمان حیض دیدن (قاعدگی) كراهت آن شديد تر است.

ماده‌ی 127 قانون مجازات اسلامی هم‌جنس‌گرایی زنان را که از آن با لفظ «مساحقه» یاد کرده است این‌گونه تعریف می‌کند: «مساحقه، هم‌جنس بازی زنان است با اندام تناسلی.»

ماده‌ی 129 همان قانون، مجازات آن را تعیین کرده است: «حد مساحقه برای هریک از طرفین صد تازیانه است.»

تبصره‌ی ذیل ماده‌ی 130 نیز تاکید می‌کند: «در حد مساحقه فرقی بین فاعل و مفعول و هم‌چنین فرقی بین مسلمان و غیر مسلمان نیست.»

و به موجب ماده‌ی 131 همان قانون: «هرگاه مساحقه سه‌بار تکرار شود و بعد از هربار حد جاری گردد، در مرتبه چهارم حد آن قتل است.»

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۷:۵۱ قبل‌ازظهر,




دانش و دین در مقابل همجنسگرایی - 3

تفاوت های فیزیولوژیکی همجنسگرایان:

تحقیقات بسیاری که در این زمینه انجام شده‌اند، مانند تحقیقات پیشگامانهٴ عصب شناس سیمون لوی[7]، نشان می‌دهند که تفاوتهای قابل توجهی در فیزیولوژی مردان همجنسگرا و مردان دگرجنسگرا وجود دارد.این تفاوتها ابتدا خود را در مغز، گوش میانی، و حس بویایی آشکار می‌سازند. لوی در آزمایشی*[8] دریافت که مغز 10% از مردان همجنسگرای مورد آزمایش تفاوت فیزیولوژیکی آشکاری با همان بخشها در مردان دگرجنسگرا دارد(منبع). گاهی نتایج این تحقیقات را به این معنا می‌گیرند که همجنسگرایی در افراد پدیده‌ای مادرزادی است.با این حال خود «لوی» می‌گوید:

«تحقیقات من ثابت کنندهٴ یک دلیل ژنتیکی برای همجنسگرایی نیستند. من هیچ قسمتی از مغز را به عنوان یک مرکز همجنسگرا کننده معرفی نکرده‌ام. INAH-3 بیشتر مانند حلقه‌ای از زنجیرهٴ هسته‌های شکل دهندهٴ رفتارهای جنسی مردان و زنان عمل می‌کند تا یک هستهٴ همجنسگرا کننده... و از آنجا که من مغز افراد بالغ را مورد مطالعه قرار داده‌ام هیچ دلیلی وجود ندارد که نتیجه بگیریم این تفاوتها مادرزادی بوده‌اند و بعد از تولد به وجود نیامده‌اند.[9]» تحقیقات لوی مورد انتقادهایی قرار گرفت که یکی از دلایلش انتخاب مردان همجنسگرایی بود که به علت بیماری ایدز جان خود را از دست داده بودند، در حالی که دگرجنسگراهای مورد مطالعه به این بیماری مبتلا نبودند. مقایسه‌ای که بین اندازهٴ INAH-3 در افراد مبتلا به ایدز دگرجنسگرا و همجنسگرا انجام شد (با وجود کوچک بودن جامعهٴ آماری) نشان داد که اندازهٴ این بخش از مغز در هر دو آنها مشابه‌است. البته باید توجه داشت که هیچ مدرکی مبنی بر تأثیر ابتلا به ایدز بر اندازهٴ INAH-3 یافته نشده‌است. تحقیقات در زنان هنوز به هیچ نتیجهٴ مشابهی منتهی نشد. بعضی از تحقیقات اخیر حاکی از ارتباط تعداد برادرهای بزرگ‌تر با همجنسگرایی فرد می‌باشد. بلانکارد و کلاسن[10] در سال 1997 اعلام کردند هر برادر بزرگ‌تر احتمال همجنسگرایی فرد را تا 33% بالا می‌برد[11]. این یافته طبق گفتهٴ بلانکارد «یکی از معتبر ترین یافته‌های اپیدمیولوژیکی است که تا به حال در رابطه با گرایشهای جنسی کشف شده‌است.» بر طبق این یافته، گفته می‌شود که هر جنین مذکر در مادر واکنشی ایمنی ایجاد می‌کند و این واکنش با جنین بعدی تشدید می‌شود. این جنینها آنتی ژن H-Y را که نفش آنها در تغییرات جنسی مهره‌ها تقریباً ثابت شده‌است تولید می‌سازند*[12] و این همان آنتی ژنی است که آنتی بادی مادری H-Y به آن واکنش داده و نیز یاد آوری (از نظر ایمنی شناختی) می‌نماید. سپس آنتی بادیهای H-Y تولید شده توسط مادر به جنین حمله می‌کنند و کارایی آنتی ژنهای نامبرده را در ایجاد حالات مردانه در مغز جنین پایین می‌آورند. از این موضوع با نام «اثر ترتیب تولد برادر»*[13] یاد می‌شود. در مطالعاتی که پسرهای رشد یافته با برادر بزرگ‌تر را با آنها که جدا از برادران رشد کرده بودند مقایسه می‌کرد، کشف شد که تنها متولد شدن از مادری که برای چندمین بار پسری به دنیا می‌آورد احتمال همجنسگرا بودن را در افراد افزایش می‌دهد و بزرگ شدن در کنار برادران دخالت چندانی در این مسأله ندارد(خ 1) .جالب اینجاست که این موضوع فقط در مردان راست دست صادق است (خ 2) . دربارهٴ زنان نتایج مشابه یا قابل توجهی یافت نشده‌است.

روانشناسی همجنس گرایان

در ابتدای قرن بیستم، مباحثی نظری پیرامون تحلیل روانی درگرفت که ادعا می‌کرد در همهٴ افراد طی نمو روانی، دوجنس گرایی به وجود می‌آید. مطالعات عددی آلفرد کنزی[21] در سال 1940 و همچنین دکتر فریتز کلین[22] در سال 1980 تأیید کنندهٴ این نظریات بودند. مطالعات تازه که با چاپ کتابهای آلفرد کنزی با نامهای «رفتارهای جنسی انسان مذکر»[23] و «رفتارهای جنسی انسان مؤنث»[24] به نتایج مهمی منتهی شد، بیانگر این بود که اکثر مردم در مقاطعی دارای تجربیات و یا عواطف همجنس گرایانه بوده‌اند. پژوهشهای علمی معاصر ادعا می‌کنند که اکثریت جامعهٴ انسانی تمایلات دوجنس گرایانه دارند. گرایش جنسی برخلاف آنچه بیشتر مردم تصور می‌کنند یک متغیر گسسته نیست که به 2 گروه «دگرجنس گرا» و «همجنس گرا» تفکیک شود، بلکه متغیری پیوسته‌است که خصوصیات مابین این گروه‌ها را نیز داراست. گزارشات «کنزی» نشان می‌دهند که حدود 4 درصد از بالغین امریکایی برای تمام عمر منحصراً همجنس گرا هستند و حدود 10 درصد نیز در مقاطعی از زندگی رفتارهای همجنس گرایانه بروز داده‌اند. با این حال درصد افرادی که به طور برابر با هر دو جنس رابطه دارند کمتر از میزان مورد انتظار است. این می‌تواند به علت فشارهای اجتماع بر افراد باشد که آنها را مجبور می‌کند بر خلاف غرایز درونی خود و به طور ناخودآگاه برچسبهای مطلق هویت جنسی را از قبیل «همجنس گرا» یا «دگرجنس گرا» بپذیرند. کنزی، به همراه فعالان گروه‌های LGBT بر جنبه‌های تاریخی و سیالیت گرایشهای جنسی تأکید می‌کرد. مطالعات کنزی همچنین نشان داد که گرایش جنسی در دوران حیات فرد در جهات مختلف رشد می‌کند و ندرتاً (و نه لزوماً) امکانات جذب شدن به جنسیت متفاوتی را فراهم می‌کند. بسیار نادر است که شخصی گرایشات جنسی خود را تغییر دهد و همچنین بعید است که این اتفاق نادر در صورت رخ دادن «داوطلبانه» باشد. اما گاهی تمایلات جنسی گسترش می‌یابند و یا دستخوش تغییر شده و جوهرهٴ متفاوتی پیدا می‌کنند. نظریه فراهنجار[25] ایده‌های «ساختار اجتماعی» را مرتبط با قضیه می‌داند و معتقد است باید به تمایلات جنسی تنها در چهارچوب تاریخی آن نگریست. در این نگاه، گرایش جنسی محصول تأثیرات جامعه‌است و یک ویژگی تحت کنترل انسان و ارادهٴ او محسوب نمی‌شود. بیشتر روانشناسان با نتایج کلی آزمایشات کنزی موافقند و به رشتهٴ پیوستهٴ تمایلات جنسی عقیده دارند، که در آن افراد کاملاً همجنس گرا و کاملاً دگرجنس گرا در دو انتهای بردار و اقلیت قرار دارند و اکثریت را دوجنس گرایان تشکیل می‌دهند. بعلاوه تقریباً همهٴ روانشناسان هم عقیده‌اند که گرایش جنسی در سنین پایین شکل می‌گیرد و به طور ارادی قابل تغییر نیست. البته بعضی دیگر از تحقیقات اسلوب کاری کنزی را زیر سؤال می‌برند و نتایج این آزمایش را در برآورد تعداد همجنس گرایان و دگرجنس گرایان اغراق آمیز می‌دانند. آنها دلیل خود را انتخاب افراد نامناسب برای تحقیق (که شامل همجنس گریان و زندانیهایی که بعضاً متهم به تجاوزهای جنسی بوده‌اند می‌شود) بیان می‌کنند.[26] [27] به هر حال نظریات کنزی در رابطه با «رشتهٴ پیوستهٴ تمایلات جنسی» هنوز مورد قبول است و با یافته‌های تحقیقات زیست شناسی انجام شده بر تفاوتهای ساختاری مغز افراد و حیوانات دارای گرایشات جنسی مختلف سازگاری دارد.

روابط پدر- پسر و شکل گیری رفتارهای جنسی

بخش بزرگی از تحقیقات معمولاً به بررسی روابط فرزند- والد و تأثیر آن بر مردان همجنس گرا و دگرجنس گرا می‌پردازد و احتمال رابطه‌ای بین «فقدان پیوند عاطفی بین والد همجنس» و «شکل گیری همجنس گرایی در پسر» را پیشنهاد می‌دهند. مطالعات زیادی ادعا می‌کنند که مردان همجنس گرا در دوران کودکی خود کمتر از همسالان دگرجنس گرایشان مورد علاقه یا توجه پدرانشان بوده اند*[28] «بیبر»*[29] در سال 1976 اظهار داشت: «از سال 1962 که کتابم منتشر شد تا به حال بر روی 1000 همجنس گرا و 50 جفت از والدینشان مطالعه کرده‌ام والگوی مشابهی در 90% آنان یافته‌ام. در تمام مدت آزمایش، حتی یک مرد همجنسگرایی که پدرش اخلاق سازنده و رفتار مهرورزانه داشته باشد ندیده‌ام. پسری که پدرش به او احترام می‌گذارد و عشق می‌ورزد هرگز همجنس گرا نمی‌شود. من به این نتیجه رسیده‌ام که رفتار والدین بر انتخاب تمایل جنسی کودکان بسیار تأثیر می‌گذارد.» «بیبر» بعدها در سال 1976 گفته‌های خود را این گونه ادامه داد:

«ما همواره گفته‌ایم که یک پسر که پدری با اخلاق سازنده و مهرورزانه دارد هرگز همجنس گرا نمی‌شود. باید توجه داشت که عکس این گزاره صحیح نیست و هر پسری که پدرش اخلاق مخرب دارد لزوماً همجنس گرا از آب در نمی‌آید.» این گزارشات، مخصوصاً به علت جابجا کردن «علت» با «اثر» زیر سؤال رفته‌اند. به عبارت دیگر علاقهٴ مردان همجنس گرا به داشتن رابطهٴ مستحکم تر با مادر، علت همجنس گرایی نیست، بلکه نتیجهٴ آن است. انجمن روانشناسی آمریکا نیز این نتایج را رد کرده‌است و اظهار داشته که در جوامع مختلف همجنس گرایان درصد مشابهی از جامعه را تشکیل می‌دهند. در حالی که اگر روابط خانوادگی دارای چنان تأثیری بود، در جوامعی با فرهنگ خانوادهٴ متفاوت این میزان می‌بایست متفاوت باشد. این تئوری هم چنین عاجز از توضیح وجود همجنس گرایی در یونان باستان، ژاپن قبل از مدرنیته، و فرهنگهای دیگر است و دلیلی برای همجنس گرایی در حیوانات ارائه نمی‌کند و مثلاً قادر به توضیح دادن این سؤال نیست که چرا در گونهٴ قوی سیاه استرالیایی تنها والدین جوجه‌ها زوجهای نر محسوب می‌شوند؟ یافته‌های مطالعات بر حیوانات همجنس گرا به موازات یافته‌های موارد انسانی پیش می‌روند. مطالعاتی که بر روی مغز قوچهای همجنس گرا انجام شده نشان می‌دهد آن بخش از مغز که در شکل گیری رفتارهای همجنس گرایانه نقش دارد، نسبت به دگرجنس گرایان همان تفاوتهایی را نشان می‌دهد که در موارد انسانی دیده می‌شود.(خ 8)

اصلاح رفتار؟

بعضی درمانگرها، گروه‌ها، یا مؤسسات ادعا می‌کنند قادر به کمک به همجنس گرایان برای غلبه بر رفتارهای همجنس گرایانهٴ خود هستند. اکثر آنها پیروان ادیان ابراهیمی هستند که در مسلک آنان همجنس گرایی غیرطبیعی و گناه‌است و یک گرایش جنسی نامطلوب به حساب می‌آید. این نوع روان درمانی در جهت حذف علایق همجنس گرایانه و توسط افرادی که همجنس گرایی را یک اختلال یا گناه تلقی می‌کنند استفاده می‌شود. این افراد معتقدند که همجنس گرایی اصولاً نوعی گناه‌است و از طریق توبه و ایمان می‌توان آن را از بین برد. تاکنون هیچ سند علمی و معتبری بدست نیامده که حاکی از «درمان» موفق یک همجنس گرا و تبدیل او به یک دگرجنس گرا باشد و حتی برخی افراد در اثر چنین «درمان»هایی دچار صدمات خطرناک و جدی شده‌اند.(خ 9) با این حال طرفداران درمان همجنس گرایی به افرادی اشاره می‌کنند که به زعم آنها «موفق» شده‌اند.(ر.ک به انجمن ملی مطالعه و درمان همجنس گرایی)(خ 10). به هر جهت تنهٴ اصلی جامعهٴ پزشکی و روانشناسی این ادعاها را مردود می‌داند و تلاش برای تغییر گرایش جنسی را بی اثر و بالقوه خطرناک تلقی می‌کند. بد نیست به این نکته اشاره کنم که از سال 1970 به بعد همجنسگرايي از ليست بيماران رواني در آمريكا و به طبع آن در كشورهاي ديگر خط زده شد. مبناي اين تصميم APA توجه به ورود معيار جديدي در دسته بندي اختلالات جنسي بود. اين اصل به اين ترتيب بيان شد كه براي قرار گرفتن يك وضعيت در گروه بندي اختلالات روانپزشكي وجود دو شرط ضروري است. اول: اين وضعيت بطور معمول باعث تنش و فشار روحي بر فرد شود و دوم: اين وضعيت باعث افت عملكرد اجتماعي فرد شود. تحليل انجمن از وضعيت اكثر همجنسگراهاي آمريكايي اين بود كه در نبود فشارها و خشونتهاي اجتماعي، همجنسگرايان از نوع روابط خود احساس ناراحتي و اضطراب و تنش ندارند و از طرف ديگر عملكرد اجتماعي آنها نيز همانند ديگر افراد دگرجنسگراي جامعه است و بلكه بسا خلاق تر و كوشاتر بنظر بيايند. بدين ترتيب همجنسگرايي فاقد معيارهاي لازم براي قرار گرفتن در زمره انحرافات جنسي از اختلالات روانپزشكي قرار گرفت. البته به فاصله خيلي نزديك به اين استدلال انجمن از طرف افرادي كه شامل خود تصويب كنندگان اين طرح (نظير دكتر Bieber) هم ميشد ايرادات جدي وارد آمد.

طبیعت در برابر تربیت

این که بین عوامل روان شناختی و عوامل زیست شناختی کدام بر همجنس گرایی مؤثرتر است مسأله ایست که همواره عامل بحثهای بسیار شده‌است. از این عوامل می‌توان به عوامل ژنی و یا هورمونهای مؤثر بر جنین نام برد. از نظر تاریخی فروید و روانشناسان دیگری در شاخهٴ روانکاوی معتقد بودند که تجربیات دوران کودکی در شکل گیری گرایشهای جنسی مؤثرند. به عنوان مثال فروید معتقد بود که نوجوانان همگی همجنس گرا هستند و پس از گذراندن مراحلی دارای حالات دگرجنس گرایی می‌شوند و آنها که همجنس گرا می‌مانند به علت مواجهه با یک مانع یا حادثهٴ بازدارنده، تکامل جنسی خود را به اتمام نرسانده‌اند. او همچنین معتقد بود که بعضی افراد که این دورهٴ تکامل جنسی را بدون هیچ مشکلی طی کرده‌اند نیز همچنان در درون خود به صورت پنهان و به درجات متفاوت دارای تمایلات همجنس خواهانه هستند. کشفیات مدرن علمی و پزشکی تأکید بر زیست شناختی بودن عوامل همجنس گرایی و رفتارهای همجنس گرایانه در کودکی دارند و این عوامل شامل عوامل ژنتیکی و یا کسب شده در رحم مادر می‌باشند. ناگفته نماند که همین پیش زمینه‌های زیست شناختی همجنس گرایانه‌است که در کودکی شرایط ایجاد عوامل روانشناختی را مهیا می‌کند.

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۱۱:۳۳ بعدازظهر,




دانش و دین در مقابل همجنسگرایی- 2

دانش زیست شناسی چه می‌گوید؟

بر طبق آزمایشات و پژوهشهای انجام شده عوامل دیگری نیز در همجنسگرا شدن افراد موثر در بخشهای زیر با عوامل ژنتیکی ، اثرات تحریک مغز و همچنین پرسش عامه مردم که آیا در حیوانات هم همجنسگرایی وجود دارد آشنا خواهید شد نخست به یک پیشگفتار میپردازم و سپس موضوع را در رده های ویژه خود بررسی میکنم ؛

علل و ریشه های همجنسگرایی نزدیك به یك سده است كه مورد بحث است. بطور كلی دو دیدگاه در این مورد وجود دارد :

اولی دیدگاهی است كه بر پایه ی نظریه بیولوژیك - پزشكی استوار است و طبق آن تاثیر ژن و یا هورمون بعنوان عوامل تعیین كننده ی گرایش جنسی مورد بررسی قرار می گیرد. دیدگاه دوم به بررسی علمی پیش زمینه های جامعه شناسانه - فرهنگی می پردازد و از طریق بررسی داده های خانوادگی – تربیتی و اجتماعی همجنسگرایی را نتیجه ی “مشكلات تربیتی“ (نوعی انحراف) تلقی می كند كه می توان آن را “تصحیح“ كرد. برخی “عدم حضور پدر“ در دوران كودكی یا مواردی مشابه را دلیل همجنسگرا شدن مردان می دانند و یا در مورد زنان “تجربه ی منفی رابطه با جنس مخالف“ ... را. این تئوری كلاسیك “پدر غایب“ و “مادر بی نهایت دلسوز“ ریشه در افكار زیگموند فروید دارد. اگر حق با فروید می بود، می بایست اكثر پسرانی كه پدرانشان با آنها فاصله داشته اند و از زندگی آنها غایب بوده اند، همجنس گرا شده باشند. یا در مورد زنان طبق نظریه فروید مبنی بر اینكه زنان از “حسادت به آلت تناسلی مردانه“ رنج می برند و یا زنانیكه از نظر او بدلیل اینكه آرزوی “مرد“ شدن دارند ، علیه نقش زنانه قیام می كنند، باید همه لزبین شده باشند. اما هر دو تز فروید با واقعیت فاصله دارد. همچنین بی اساس بودن كلیشه ی “غیر طبیعی“ بودن تمایل به همجنس توسط آزمایشهای بیولوژیك روی حیوانات روشن شده است. یكی از هزاران نمونه كتاب پتر اوون(Peter Owen) به نام Born Gay است كه در آن اسناد مربوط به مشاهده ی همجنسگرایی در نزدیك به 450 نوع از حیوانات به چاپ رسیده است. اما اینكه دلایل واقعی همجنسگرایی چیست، هنوز یك معما باقی مانده است. گرایشی كه اینگونه بی پروا بر علیه گسترش ژن عمل می كند، در منطق آن تفكری را كه تمام هم و غمش تولید مثل است، می بایست تاكنون ریشه كن شده باشد! اما از نظر بیولوگها این مسئله ی وراثت و گسترش ژن علیرغم وجود همجنسگرایی ، نه تنها مورد تهدید قرار نمی گیرد، بلكه همجنسگرایان می توانند به خواهران و برادران خود در نگهداری كودكان كمك كنند و یا حتی با قبول سرپرستی كودكان بی سرپرست به رشد ژن گروه انسان یاری رسانند. (طبق تجربه ای كه در غرب صورت گرفته، زوجهای همجنسگرا كه سرپرستی كودكان را می پذیرند، اكثرا والدین بسیار دلسوزی هستند).

در عرصه ی بیولوژیك سیمون لوی Simon LeVay (نوروبیولوگ آمریكایی) در دهه نود مغز 35 مرد را كه 19 نفرشان همجنسگرا بودند مورد آزمایش قرار داد و بدین نتیجه رسید كه بخش كوچكی در جلوی هیپوتالامس مغز قرار دارد و INAH 3 نام دارد، یك سوم مردان دو جنس گرا و برابر با مقداری است كه در مغز زنان وجود دارد. تئوری “مغز زنانه“ در همجنس گرایان زاده شد، اما در دوران خود كمتر مورد توجه قرار گرفت تا مدتی پیش كه آزمایشی مشابه در ارگون همین نتیجه را نیز در مورد حیوانات اثبات كرد. این تز توسط خانم زیگرید اشمیتز مورد تردید قرار گرفت ، چرا كه او با توسل به تئوری پلاستیسیته ی مغز اثبات كرد كه مغز در طول زندگی ثابت نمی ماند بلكه تغییر می كند. همین نكته این تز را مورد تردید قرار داد كه آیا زندگی همجنسگرایانه مغز همجنسگرا را فرم می دهد یا برعكس. همچنین تزهای دیگری نیز وجود دارد، از جمله ژنتیگ و اثبات وجود ژن همجنسگرا توسط دین همر Hamer Dean) )در سال 1993 . در علم ژنتیك وجود ژنی كه همجنسگرایی را می سازد در آزمایشهای گوناگون اثبات شده ، اما ژنتیك نم تواند تنها توضیح دهنده ی تمام علت باشد. یك نكته ی دیگر كه اثبات شده این است كه اكثر مردانی كه بشدت و عنادورزانه با همجنسگرایی مخالفت می ورزند، در مورد تصویر مردان، لخت نسبت به مردانی كه تعصب خاصی در اینمورد ندارند، بسیار بیشتر تحریك می شوند.

1- آيا همجنسگرايي ناشي ازعوامل ژنتيك است؟

در بررسي Pillard در 1996 ميلادي (با استفاده از رسم شجره نامه افراد، بررسي بر روي دو قلوها، فرزند خوانده ها، بررسي ژنتيك مولكولي) هيچ الگوي وراثتي مشخصي در انتقال ارثي اين گرايشات مشاهده نشد. اما مطالعات بعدي احتمالات خاصي را مطرح كرد.

مطالعه روي دوقلوها يكي از شايعترين روشهاي بررسي تأثير عوامل ژنتيك در بروز پديده هاي انساني است. يكي از ابتدايي ترين اين بررسي ها بر روي دوقلوها توسط دكتر Ernest Kallman انجام شده است. بر طبق گزارشات وي، ميزان همزماني همجنسگرايي در قل بعدي در دوقلوهاي تك تخمي را 100 درصد و در دوقلوهاي دوتخمي (يا دو برادر معمولي) را 12 درصد ذكر كرد. هرچند بعداً به روش جمع آوري و پردازش اطلاعات وي ايراد وارد شد، اين بررسي مقدمه اي شد براي تحقيقات بعدي در اين زمينه توسط ديگر محققين.

بررسي مهم بعدي توسط دو نفر به نامهاي J. Michael Bailey & Richard Pillard نيز به همين ترتيب بر روي دوقلوها انجام شد. مطابق بررسي هاي آنها 52 درصد از دوقلوهاي همسان هردو خود را همجنسگرا ميدانستند، در حاليكه 22 درصد از دوقلوهاي غيرهمسان و 5 درصد از دوبرادر غيرهمخون (دو برادري كه يكي فرزندخوانده خانواده بوده است) را تشكيل ميداد. تكرار اين بررسي هم به نتيجه مشابهي منجر شد و در كل نشان ميداد كه عوامل ژنتيك نقش مهمي در بروز گرايشات جنسي به همجنس داشته است. در مطالعه ديگري هم نتايج مشابهي در مورد زنان گزارش شد. يكي از محققيني كه در اين زمينه كار ميكرد Dean Hamer بود. او با بررسي شجره نامه مردان همجنسگرا احتمال داد كه ژن مربوطه يك "ژن وابسته به كروموزوم X " است. براي بررسي اين فرضيه او به جمع آوري 40 نمونه مختلف DNA از مردان همجنسگرا دست زد و آنها را مورد آزمايش ژنتيك قرارداد. او به اين نتيجه رسيد كه احتمال همزماني 5 ژن متفاوت روي يك بخش از كروموزوم ايكس به نام xq28 بيش از حد عادي است (از لحاظ آماري احتمال حضوري تصادفي اين 5 ژن در اين نقطه 1 در 100،000 است). به اين ترتيب طي اين بررسي شايعه وجود "ژن همجنسگرايي" قوت گرفت. پذيرش اين فرضيه به اين معني است كه اگر اين ژن از طريق كروموزوم هاي X مادر منتقل شود تنها پسراني كه دريافت كننده اين ژن مادري هستند صفت همجنسگرايي را از خود نشان ميدهند. فرزندان دختر حامل اين ژن بصورت مغلوب بوده و بدون نشان دادن تظاهرات همجنسگرايي آن را به پسران نسل بعد از خود منتقل ميكنند. البته در مقابل اين فرضيه ها جامعه شناسان و رفتارگرايان همچنان بر نقش مهم عوامل محيطي، نوع رفتارهاي والدين و ارتباطاتي كه كودكي در بچگي با اطرافيان خود داشته است تأكيد ميكنند. بعدها افرادي به نحوه جمع آوري اطلاعات در مطالعات بالا ايراد وارد كردند. در واقع اين بررسي ها بر اساس فراخوان هاي انجام شده در مجلات مربوط به همجنسبازان صورت ميگرفت و احتمال ميرفت كه دوقلوهايي كه هر دو آنها همجنسگرا هستند و يا دوقلوهايي كه تفاهم بيشتري با هم دارند بيشتر به شركت در اين بررسي ها علاقمند باشند.براي مثال Bearman & Bruckner در مقاله اي كه در سال 2002 ميلادي در مجله آمريكايي جامعه شناسي AJS منتشر كردند به اين مسئله اشاره كردند. آنها ضمن بررسي 5،552 دوقلويي كه از طرق مختلف با آنها آشنا شده بودند دريافتند كه ميزان همجنگسرايي فقط در دوقلوهاي مرد نسبت به جمعيت عادي افزايش قابل توجهي نشان ميدهد (7.7 درصد نسبت به 5 درصد) و اين مسئله در دوقلوهاي زن ديده نشده است. به اين ترتيب آنها نتيجه گرفتند كه اثرات وراثتي در انسان را نميتوان به يك طرح كاملاً ساده و مشخص ژنتيك نسبت داد و تأثيرات محيطي نقش مهمي در بروز ريشه هاي ژنتيك گرايشات جنسي بعهده دارد .

2- تحریک موضعی مغز

زیست شناسی عصبی مغز در ایجاد حالت مردانگی[1] کاملاً کشف شده‌است. استرادیول[2] و تستوسترون[3] که به وسیلهٴ آنزیم 5-α ردوکتاز تبدیل به دی هیدروتستوسترون می‌شوند، عمل ایجاد حالت مردانگی را با اتصال به گیرنده‌های آندروژن (هورمونهای جنسی مردانه که باعث ایجاد صفات ثانویه مانند ریش و کلفتی صدا می‌شوند) بر عهده دارند. تغییرات جسمی و روانی زمانی ظاهر می‌شوند که تعداد این گیرنده‌های آندروژن بسیار کم (مانند نشانگان بی حسی آندروژنی[4]) و یا بسیار زیاد باشد (مانند زنان مبتلا به پُِریاختگی مادرزادی غدهٴ فوق کلیه[5])احتمالاً همجنسگرایی چه در مردان و چه زنان نتیجهٴ چنین دگرگونیهایی است[6]. در این مطالعات دیده شده‌است که در زنان همجنسگرا عموماً بیش از زنان دگرجنسگرا حالات مردانه ایجاد شده‌است. با این وجود تحقیقات دربارهٴ همجنسگرایی مردان نشان می‌دهد که ایجاد حالات مردانه چه بیش از حد و چه کمتر از حد معمول باعث همجنسگرایی در مردان می‌شود.

از اولين افرادي كه مدعي وجود تفاوتهاي جسمي در مغز يك فرد همجنسگرا با يك غيرهمجنسگرا بود ميتوان از آقاي Simon LeVay نام برد. وي طي بررسي روي مغز همجنسگرايان در مقايسه با غيرهمجنسگرايان مدعي شد اندازه توده هاي عصبي خاصي در هيپوتالاموس - Interstitial Nuclei of the Anterior Hypothalamus يا (INAH 1-4) - بين اين دو گروه با هم فرق دارد. در واقع اندازه اين توده ها در زنان كوچكتر از مردان است كه از اين نظر مردان همجنسگرا به زنان شبيه بودند. هرچند اعتراضات زيادي به چنين نتيجه گيري واقع شد (كه خارج از موضوع بحث ماست) اما اين سرآغاز توج دانش پژوهان به تفاوت هاي عصبي احتمالي همجنسگرايان بود. Blanchard و Klassen در 1997 ادعا كردند كه بدنيا آوردن هر فرزند پسر احتمال همجنسگرا شدن پسر بعدي (نسبت به جمعيت عادي) را 33 درصد افزايش ميدهد. بعبارت ديگر احتمال اينكه برادر دوم همجنسگرا شود بيشتر از برادر اول است و احتمال همجنسگرا شدن برادر سوم و چهارم بيش از برادرهاي قبلي است. اين فرضيه مطرح شد كه وجود آنتي ژن HY در جنين پسر منجر به بروز واكنش سيستم ايمني مادر و توليد آنتي بادي هاي ضد آن ميشود. در جنين بعدي اين آنتي بادي ها باعث تضعيف اثر اين آنتي ژن ها در "مردانه كردن مراكز مغزي" ميشود. البته فرضيه هاي ديگري نيز در توضيح اين ادعا مطرح بود. از ديگر فرضيه هاي مطرح عدم اثر بجا و به موقع هرمونهاي مردانه و زنانه بر مغز جنين و توقف فرآيند مردان شدن مغز يك جنين مذكر (يا زنانه شدن يك جنين مونث) است. از آنجائيكه حضور به موقع هورمون تستوسترون براي تكامل مراكز مغزي موثر در خصوصيات جنسي لمردانه لازم است فرض بر اين است كه هر عاملي كه مانع از اثر به موقع اين هورمون شود ميتواند در تغيير گرايش جنسي فرد داراي نقش مهمي باشد.

بررسي يك نمونه اثر تومور مغزي در گرايشات جنسي

اخيراً در يك كنفرانس علمي ساليانه انجمن متخصصان اعصاب داخلي آمريكا American Neurological Association اعلام شد كه رشد يك تومور تخم مرغي شكل در مغز يك مرد 40 ساله باعث بروز تمايلات ناگهاني وي به بچه بازي paedophilia شده است كه اين تمايلا با جراحي و برداشتن تومور از بين رفته است. اين توده سرطاني در لب راست كورتكس orbifrontal كه با مرتبط با اعمالي چون قضاوت، رعايت آداب و رسوم و رفتارهاي اجتماعي است قرار داشته است. بعقيده دكتر Russell Swerdlow و دكتر Jeffrey Burns متخصصان اعصاب داخلي از دانشگاه ويرجينيا در Charlottesville اين اولين گزارش منتشر شده در مورد ارتباط وجود ضايعات اين قسمت از مغز با بچه بازي است. ضايعات اين قسمت از يكطرف باعث بي توجهي فرد به اخلاقيات شده و از طرف ديگر بيماري ميتواند تا مدتها پيشرفت كند بدون اينكه اثر واضحي در از بين رفتن سلامت جسمي فرد داشته باشد. خود فرد و اطرافيان وي ممكن است نياز چنداني به مراجعه به پزشك متخصص حس نكنند و يا پزشك اصلاً به وجود چنين ضايعه اي مشكوك نباشد. بنا به اظهار نظر اين پزشكان هرچند بندرت ممكن است اين افراد با چنين انحرافات جنسي تحت بررسي دقيقي از نظر وجود تومورهاي مغزي قرار بگيرند اما بروز تغيير شخصيت ناگهاني يا تغيير ناگهاني تمايلات جنسي ميتواند ما را به حضور يك مشكل جسمي قابل توجه مشكوك كند. بنا به سوابق، وي يك معلم مدرسه است كه اخيراً بصورت پنهاني اقدام به مراجعات مكرر به سايت هاي پورنوگرافي كودكان در اينترنت و تقاضاي سكس از روسپياني كه تحت عنوان ماساژور در استخرها مشغول بكار بوده اند ميكرده است. در واقع او قبلاً هيچ سابقه اي از چنين اقداماتي نداشته است. در اين حال با وجودي كه وي متوجه زشت بودن اعمال خود بوده است به بيان خودش " قدرت شهوت بر صيانت نفس پيروز شده بود".

با اطلاع همسرش از اين امر او به دادگاه شكايت ميكند و وي با حكم دادگاه به منزل راه داده نميشود و بخاطر تعرض به كودكان حكم به اتخاذ تدابيري براي درمان تمايلات انحرافي وي داده ميشود. بنا به حكم دادگاه او مي بايست يا به زندان برود يا مراحل 12 گانه مركز بازپروري منحرفان جنسي Sexaholics Anonymous را با موفقيت به پايان برساند. اما با احراز عدم توانايي وي در خودداري از تقاضاي نامربوط رابطه جنسي از زنان شكست در درمان وي اعلام ميشود. درست روز قبل از اعلام محكوميت وي به زندان وي با شكايت از سردرد و تمايل شديد به تجاوز به صاحبخانه (زن) خود به بيمارستان مراجعه ميكند. در آنجا وي به بخش مراقبت هاي روانپزشكي ارجاع شده كه متوجه اشكال در حفظ تعادل وي ميشوند و اسكن MRI حاكي از وجود يك توده تخم مرغي شكل در مغز وي بود. آزمايشات تخصصي نشان داد كه او قادر به ترسيم و يا كپي كردن شكل ها هم نيست و اصلا ً متوجه اينكه به خودش ادرار كرده هم نشده بود. 7 ماه بعد از عمل جراحي و برداشتن تومور وي توانست برنامه بازپروري را بخوبي طي كرده و به خانه برگردد. چند ماه بعد او دوباره اقدام به جمع آوري تصاوير پورنوگرافي كودكان كرد. باز هم اسكن راديوگرافي مغز نشان دهنده عود تومور قبلي بود كه با عمل جراحي مجدداً برداشته شد و علائم وي برطرف شد.

3- رفتار همجنس گرایانه در حیوانات

رفتارهای همجنسگرایانه در فرمانرو جانوران و بخصوص حیواناتی که در درجه بندی تکاملی به انسان نزدیکترند نیز دیده می‌شود(مانند میمونهای بزرگ). جانت مانن[14]، پروفسور دانشگاه جورج تاون[15] صریحاً این نظریه را مطرح کرده‌است که همجنسگرایی، لااقل در دلفینها مزیتی است که در اثر تکامل به وجود آمده و حملات و تجاوزهای داخل گونه‌ای را خصوصاً در نرها کاهش می‌دهد(خ 3).

بعضی پنگوئنهای نر تمایل به تشکیل جفت با نرهای دیگر و لانه سازی مشترک با آنها دارند. در این مواقع از یک سنگ به عنوان جایگزین تخم استفاده می‌شود.در سال 2004 پارک مرکزی حیوانات[16]واقع در ایالات متحده آمریکا، سنگ یادشده را با یک تخم بارور جایگزین کرد که زوج نر آن را به عنوان فرزند خود بزرگ کردند (خ 4). باغ وحشهای آلمانی و ژاپنی نیز گزارشاتی دربارهٴ همجنسگرایی بین پنگوئن هایشان منتشر کرده‌اند. این پدیده همچنین در زیستگاه آبی کلی تارلتون[17] در آوکلند نیوزیلند مشاهده شده‌است. معاشقه و دخول کامل در روابط گاوهای نر، خصوصاً گاومیش کوهان دار امریکایی[18] معمول است. روابط اینچنینی در ماده‌های نوع دیگری از گاوها[19] رواج دارد. همجنسگرایی در گوسفندان (که در 6 تا 10% قوچها دیده می‌شود)همراه با تفاوت در حجم بخشهای معینی از مغز و فعالیتهای شیمیایی است. مطالعاتی که توسط مجلهٴ درون ریز شناسی انجام شد، نشان داد عوامل فیزیولوژیکی و زیست شناختی تأثیرگذارند.(خ 5) نتایج این بررسیها با بررسیهایی که لوی روی نمونه‌های انسانی انجام داد مشابه‌است. گوسفندان نر کوهی امریکایی [20] نیز از این نظر به دو دسته تقسیم می‌شوند : آنها که درگیر روابط همجنسگرایانه می‌شوند و گروه دیگر که اینگونه نیستند.ر.ک. (خ 6 و 7)

1- ديده شده است كه گاهي حيوانات ماده ميمونهاي Rhesus عامل) Rh خون منسوب به آنهاست) معروف به Macaque اقدام به رفتاري شبيه به رفتار حيوانات نر و ماده حين جفت گيري ميكنند. دليل اين رفتار بخوبي درك نشده است. آيا اين رفتار بخاطر كسب موقعيت برتر در گروه و يافتن جفتهاي نر قوي تر است. آيا اين مسئله فقط از روي لذت و سرگرمي است؟

2- محققين با بررسي گونه هايي از پرندگان كه به شكل تك همسري تشكيل خانواده ميدهند دريافتند كه با توجه به تغيير در تعادل عرضه و تقاضا، مواردي از همجنسگرايي در مادگان و نرها ديده ميشود. براي مثال با افزايش تعداد خانواده هاي شامل يك نر و چند ماده ميزان همجنسگرايي مادگان افزايش مي يابد و برعكس ميزان همجنسگرايي نرها كاهش پيدا ميكند.

3- يك بررسي در اكتبر 2003 ميلادي توسط Dr. Charles E. Roselli et al نشان داده است كه حدود 8 تا 10 درصد از ميش هاي نر (در يك گروه 27 نفره تحت آزمايش) تمايلات همجنسگرايانه از خود نشان ميدهند (حتي زماني كه محروم از ماده ها نباشند). بررسي هاي مقايسه اي ظاهراً نتوانسته عامل اجتماعي خاصي در توجيه اين پديده را ارائه كند. معاينه و مقايسه مغز دو نوع ميش همجنسگرا و دگرجنسگرا نشان داده است كه اندازه هسته جنسي دوشكلي بيضوي ovine Sexually dimorphic Nucleus واقع در منطقه پره اپتيك هيپوتالاموس قدامي در گروه دوم بزرگتر از اقليت همجنسگراست. از طرفي سطح آنزيم Aromatase mRNA در اين قسمت از مغز ميشهاي دگرجنسگرا بالاتر از گروه ديگر بوده است و اين احتمال وجود دارد كه توانايي ساخت هورمونهاي استروژني در سلولهاي مغز آنها بيش از همجنسگرايان باشد. با وجوديكه اندازه هسته قدامي هيپوتالاموس در ميمونهاي رزوس نر بزرگتر از ماده هاست، از اين لحاظ شباهتي بين اين اندام در ميمونهاي ماده همجنسگرا و نرهاي دگرجنسگرا پيدا نشده است.

4- موشهاي ماده اي كه بصورت آزمايشي در دوران جنيني تحت تأثير هورمونهاي استروئيدي مردانه قرار گرفته اند رفتاري مشابه موشهاي نر را در دوران جفت يابي از خود نشان ميدهند. آيا حضور غيرمعمول هورمونهاي مردانه در دوران جنيني نقش مهمي در رفتارهاي همجنسگرايانه موشهاي ماده داشته است؟ آيا اين نتايج را ميتوان به انسان نيز تعميم داد. برخي فرضيات نيز حاكي از اثر توليد برخي آنتي بادي ها در خون مادر نسبت به آنتي ژنهاي فرزند پسري بوده است كه طي زايمان بعدي تشديد شده و به خون وي انتقال يافته است. آيا بررسي هاي علمي توانسته است درستي چنين فرضيه اي را به اثبات برساند. در برخي بررسي ها نيز اثر نيكوتين در خون مادر بعنوان عاملي در ايجاد تمايلات همجنسگرايانه فرزندان دختر در نمونه هاي حيواني عنوان شده است.

5- در ميان پرندگان برخي گونه هاي پنگوئن، شترمرغ ها و فلامينگوهاي نري ديده شده اند كه اقدام به پيوندهاي خانوادگي با همجنسان خود كرده و تشكيل لانه داده اند ( ديده شده است بعضي از اين جفت ها حتي زماني كه امكان انتخاب آسان ماده ها را داشته اند جفت هاي نر خود را رها نكردند). در باغ وحش پارك مركزي نيويورك نمونه هاي متعددي از پنگوئن هاي گونه chinstrap را ميتوان يافت كه در طول عمر جفتهاي همجنس خود را رها نكرده اند.

6- بونوبوها Bonobo گونه اي از ميمونهاي آفريقايي نزديك به انسان اند كه گرايشات جنسي متنوع در آنها بسيار معمول تر از ديگر حيوانات است. مطابق برخي بررسي ها حدود 75 درصد از روابط جنسي به منظور توليد مثل نيست و تقريباً تمامي آنها دوجنسگرا bisexual محسوب ميشوند. ظاهراً اينگونه روابط بعنوان ابزاري براي تخفيف تنشهاي بين افراد استفاده ميشود.

7- گونه اي از دلفين هاي نر نوجوان معروف به "بطري-دماغي" در روند تكاملي خود براي رسيدن به بلوغ اغلب اقدام به برقراري روابط جنسي موقت با نرهاي ديگر ميكنند. محققين احتمال ميدهند كه اين رفتارها احتمالاً به منظور برقراري پيوندهاي عاطفي درازمدت بين اعضاء گروه ايجاد ميشود. بعضي بررسي ها نشان داده است كه چنين جفتهايي به كمك هم به تعقيب ماده و محصور كردن و متوقف كردن آنها در ايام جفت گيري مي پردازند.

8- در ميان گونه اي از قوهاي متعلق به استراليا مشاهده شده است كه دو نر اقدام به تشكيل لانه ميكنند و حتي ممكن است با پذيرفتن يك ماده در ميان خود توليد مثل كرده و حتي بعد از تخم گذاري ماده را از گروه خود خارج كنند. ديده شده است كه شانس زنده ماندن جوجه ها در لانه هايي كه دو نر از آن حمايت ميكنند بيش از ديگر لانه ها (با حمايت يك نر ويك ماده) مي باشد. موارد مشابه نيز در ميان پنگوئن هاي ساكن پارك ها و باغ وحش ها ديده شده است (گاهي آنها از يك تكه سنگ بعنوان تخم در لانه استفاده كرده اند)

9- گونه اي از مارمولك ها Whiptail در مواقع جفت گيري و عدم حضور نرها دچار تغييرات رفتاري- زيستي خاصي ميشوند. از آنجائيكه آنها بصورت بالقوه توانايي تكثير بدون حضور نرها را نيز دارند كه به آن Parthenogenesis گفته ميشود، در اين زمان مارمولك هاي ماده با سطح استروژني كمتر (كه آماده باروري نيستند) با انجام رفتارهاي جنس نر به تحريك جنسي و باروري بهتر مارمولك هاي ماده اي كه سطح استروژن بالاتري دارند و آماده باروري هستند كمك ميكنند.

10- ديده شده بروز جهش ژني در نوعي مگس ميوه به نام Drosophila melanogaster باعث ميشود تا نوع نر حشره به جفت گيري با حشرات نر رغبت نشان دهد.

بدین ترتیب شاید نوعی تعادل را بتوان عامل هم جنسگرایی در حیوانات دانست اما به هر روی نکته مهم اینست که این رفتار در حیوانات نیز مشاهده شده است.

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۶:۵۹ قبل‌ازظهر,