Site Network: Personal | My Community | Purpose | Shabname

 

روز نوشتهای یک اتئیست تبعیدی در مورد :جامعه، نقد دین ، اسطوره ، روزانه ها، خبر، تاریخ



آیین مزدک - بخش دوم

آیین زرتشت بوندوس و مزدک بر بنیاد دو اصل کهن نور و تاریکی و گویای آن بود که برخلاف نظر مانی کارکرد تاریکی همان کارکرد نور(روشنایی) متکی بر اراده و رفتارش کورکورانه و تصادفی است و بدین سان ترکیب روشنایی و تاریکی که از دید مانی برآیند جهان مادی است از دید مزدک کارکردی کور داردو بدین سان در این آیین نور بر تاریکی برتری دارد و سرانجام یزدان بر اهریمن پیروز خواهد شد اما این پیروزی کامل نیست، که جهان مادی که از ترکیب نور و ظلمت پدید آمده و بر جای می ماند و غایت تطور جهان جدایی ذرات نور از تاریکی است و هم در این نکته است که آیین مانی و مزدک مشترک هستند.به سخنی دیگر در باور مزدک بر اثر برخورد این دو اصل با یکدیگر مدبر الخیر و مدبر الشر پدید آمدند و هدا بر کرسی عرش در جهان برین نشسته است همانگونه که شاه در زمین ما.

مزدک در برخی از باورها دنباله رو مانی است اما با توجه به اندیشه های مزدک در می یابیم که مزدک به اندیشه های هندی رویکرد داشته و جهان شناسی آن بر پایه اصول آیین زردشتی است. مانی جهان آرمانی خود را با ساختن جهان نور بروی جهان تاریکی خواستار است و مزدک می خواهد این جهان را بهتر و قابل تحملتر کند و جویای کاستن رنج انسان ها است.از این دید رنجها که پرودگان تاریکی اند از چگونگی زندگی آدمیان بر میخیزند و می توان انها را از میان برداشت.آثار مزدکیان را پس از ساسانیان ، عباسیان از بین بردند و بقایای آیین وی در دوران اسلامی در "خرمدینان"(2) پدیدار شد و نام خرمدینان از آنجاست که به روایتی پس از مزدک زن او به نام "خرمه" به تبلیغ آیین همسرش پرداخت. گماشتگان اهریمن برخلاف آیین مانی در دیدگاه مزدکی جلوه مادی می یابند و اینان همان موبدان و رزمندگانی هستند که به بهره کشی از مردم میپردازند و دیوانی هستند که به پیروی از "تاریا" یا فرمانروای تاریکی ،جهان را پر از بیداد کرده اند ،این باور ممکن است علل سیاسی داشته باشد و از نارضایتی مردم از ستم موبدان و روحانیان زرتشتی نشات گرفته باشد.مزدک به تاثر از اندیشه های هندی به تناسخ و چخه زایش اعتقاد داشت و بر این اندیشه بود که روان پس از مرگ بدن دیگر بر میگزیند و انسان بسته به نیک بودن و یا بد بودن خود در این جهان پاداش می یابد و پس از مرگ از جهانی دیگر خبری نیست و بدین سان به جای آسمان نگری ، مزدک ، به زمین نگری می پردازد.سپید جامگان المقنع(3) از پیروان مزدک بودند.خرم دینان پیرو مزدک بر این باور بودند که « سرایی جز این جهان در کار نیست و رستاخیز راستین همانا برون شدن روان از تن و درآمدن آن به تن دیگر است، که اگر نکوکار باشد به تنی نیک و اگر بدکار باشد به تنی بد در خواهد آمد.»

جهان شناسی مزدک از جهان شناسی مانی روشن تر است : مزدک بر این باور بود که آمیزش تاریکی و روشنایی از روی اراده بلکه تصادف است ، چرا که هیچیک از تلاشهای اهریمن بخردانه نیست اما کوشش فرمانروای روشنایی خود آزادانه و آگاهانه است که این باور ریشه در اوستای زرتشتیان دارد.مزدک خود را پالاینده آیین زرتشت می نامد.در اندیشه مزدک دو خدای روشنایی یعنی "خور" یا "شید" و "تار" وجود دارد اما برخی شمار این خدایان را به چهار افزایش داده اند :یاد یا حافظه، دریافت یا فهم ، بازشناسی یا تمیز و شادی یا ابتهاج ، چهار آفریننده و باشندگان می باشند و هر موجودی از آمیزش این چهار نیرو به وجود می آید.شید(4) یا خور در جهان جان ها یا آسمان اول فرمانروایی می کند و شش وزیر به نام های سالار،پیشکار،باروان،کاردان

،دستور و کودک(به گفته شهرستانی در ملل و نحل هفت وزیر) او را در کارهایش یاری می رسانند.در نگرش مزدک اگر انسان بتواند دارنده ان دوازده جان باشد(دهندهف ستاننده، برنده، خورنده،دونده،خیزنده،کشنده،زننده،کننده،آینده،شونده و پاینده)در درون خود به برابری که همان کمال است دست می یابد.در نگر مزدک انچه آدمی را به سوی دوازده دشمن کمال انسانی می کشاند زن و خواسته و این سخن مزدک متاثر از دیدگاه بودا استکه خواستگاه رنج را آرزو می داند و مانی به پیروی از این توهم زن را با مرد یکسان نمیدانست.

شهرستانی می گوید مزدک سه ضد را در پیدایی جهان موثر می دانست و این سه عنصر عبارت بودند از : آتش ، آب ، خاک و از این دید از آمیزش سه عنصر متضاد است که دو ایزد نیکی و بدی هستی یافته و خدای بزرگ هیچ یک از این دو نیست، در جهان برین بر کرسی نشسته و همانند شهریاریکه در زمین بر تختی می نشیند جهان را اداره می کند ، شهرستانی از چهار نیرو سخن می گوید که در جهان برین همانند موبدان موبد، هیربدان هیربد، سپهبد و رامشگر در دربار ساسانیان فرمانبردار خدایند . این چهار نیرو به یاری هفت وزیر در دایره ای از دوازده جهان یا نیروی معنوی جهان را می گردانند و زمانی که آن چهار و هفت و دوازده در یک تن گرد شوند آن باشنده مینوی می شود . خدای بزرگ به نیروی کلام کار جهان را سامان می دهد و آنان که این کلامها را دریابند راز بزرگ یا سر اکبر بر آنان گشوده می شود و آنکه در نیابد در جهل فرو می ماند.

در نوشته های مورخان نوشتاری درباره خلق جهان مینو و ماده بنا به باور داشتعای نزدکی نمی بینیم و از آن آ"اهی نداریم. همچنین درباره پایان جهان و وظایف مدبران خیر و شر چیزی را دسترس نداریم و مانی تنهابه طور مقطعی بر پیروزی نیکی بر بدی به ما می گوید و شاید نا آگاهی ما از فقدان منابع و از بین رفتن نسکهای آیین مزدکی باشد.

در میان مزدکیان و پیروان و دنباله گیران دوران اسلامی ایشان ، نوعی نجات نهایی مطرح بوده است و در طی این مرحله ارواح از راه ستارگان ، ماه و خورشید به نجات نهایی دست می یافتند که کمی مشابه باورهای صائبیان است.بر اساس باور های مزدکی اگر فرد کار نیک کند به بشهت میرود و اگر بد کند به اسارت روح در این جهان مادی ادامه خواهد داد که این باور و اعتقاد رنگ و بوی تناسخ بودایی را در خود دارد.

از نظرگاهی دیگر در مورد باورهای مزدکی ، وجود خداوندی که در امور جهان دخیل نیست و دور از رویداد های جهان هستی قرار دارد مارا با دیدگاهی گنوسی آشنا می گرداند.همچنین تقدس کلام، حرف و عدد راز آلود بودن معنای آنها بنی(پایه) گنوسی دارد. اما در زمینه اجتماعی مزدکیان بر آن بودند که خداوند ارزاق را چنان بر زمین آفرید که همه بتوانند آنرا به تساوی میان خود بخش کنند و هیچکس بیش از سهم خود نبرد.ولی در درازای روزها، ستم فرد بر فرد ، سبب دگرگونی اوضاع و پدید آمدن مسکین و غنی شد، این عدم برابری باید از میان برخیزد و کوشش در این راه خود پرهیز و تقوی است.

اشتراک زنان و زمین و...

از نقدهایی که بر آیین مزدک روا میداند اشتراک و تقسیم زنان در میان مردان است ، وجود این باور در میان ایرانیان قدمتی بس طولانی دارد حتی ضحاک متهم است که طرفدار تقسیم زن و مال بوده است. شعار تقسیم اراضی و مالکیت عمومی بر آنها حتی در میان رودان باستان در عصر تمدن سومر دیده می شود. به هر روی شعار تقسیم زمی و برابری مال ، متعلق به جوامع اشتراکی روستاییانی بوده است که در ایران تا عصر مغول نیز دوام آورد، و احتمالا آنان خواهان عمومیت بخشیدن به این شکل از جوامع محدود روستایی بوده اند.

اما در مورد اشتراک زنان استاد مهرداد بهار بیان میدارند:

« مسئله زنان به نحوی که مطرح می دارند ، جای سوال است. آیا واقعا منظور تقسیم زنان حرمسرای اشرافی است؟ در این صورت چیزی بیش از هزاران زن را نمی شد در میان میلیونها مرد تقسیم نمود.این پیشنهاد منطقی به نظر نمی رسد.اما ما به وجود آیین های سالانه و ابتدایی عیاشی های دینی – مذهبی در جوامع روستایی و نیمه روستایی ایرانی و دوام آن تا به عصر امروز آگاهیم، که در طی آن قانون و قرار اجتماعی و خانوادگی برای مدتی محدود از میان بر می خاست و روابط آزاد جنسی گونانگون در یک روستا یا منطقه ای از شهر پدید می آمد »

در میان خرمدینان نیز بنا به گفته هایی چنین روابطی وجود داشته است. عده ای آنرا انکار میکنند و آنرا تهمت دشمنان می دانند، در حالی که اجرای آیین عیاشی دینی – مذهبی در محدوده زمانی ویژه ، مغایر با ازدواج و عصمت خانواده در خارج از آن محدوده زمانی نیست.

-------

1- خرمدینان به سرکردگی باک خرمدین جلودار نهضتی بر ضد اسلام و سلطه عرب بودند آنها پیرو عقیده مزدک بودند .

2- این نوع طرز اندیشه بعدها در روزگار عباسیان در جنبشهای قرامطه آشکار شد.

3- همانند ازداج با محارم که در برخی از مکانها و در دوره زمانی خاص مورد پذیرش عام بوده و مخالفتی با عقایدو باورهای مردمان آن دوره نداشته است.

* در مورد کشتار مزدکیان به وسیله انوشیروان ، برخی آنرا مناسب با آتن زمان می دانند اما باید به این تکته توجه داشت که انشعابات و نهضتهای دینی – مذهبی به خاطر ستمها و اعتراضاتی است که گاه از سوی فرمانداران و گاه از سوی موبدان بر مردم روا می شده است که نشانه های آنرا در دوران اسلانی از سوی اهل حقه و سنت و در پی آمد آن در جنبشهای زنج ها و قرامطه به روشنی میبینیم و دلیل این حرکت ها به خاطر ستمهای اهل زمانه است و بدین سبب است که انوشیروانها به زیر پرسش تاریخی می روند که البته سخن گفتن در این مورد بخشی جداگانه می طلبد.

* این نوشتار های با هدف آشنایی نسبی خواننده بیان می شود ، چراکه به نگر کهترین پایه و اساس آیینی در آینده که بدان خواهیم پرداخت(اسلام) و جنبشهای ملی که بر ضد آن قد علم کرد همگی به هم وابسته و پیوسته اند.

* بخش سکولاریسم بروز شد

کتابنامه :

1- ادیان آسیایی /مهرداد بهار

2- شناخت اساطیر ایران/ جان راسل هیلز

3- ایران در زمان ساسانیان/کریستن سن

4- دانشنامه مزدیسنا / جهانگیر اوشیدری

5- هزارستان/ باستانی پاریزی

6- دوقرن سکوت / زرین کوب

7- ملل و نحل / شهرستانی

8- اندرزنامه بزرگمهر / فرهاد آبادانی

9- یادگار بزرگمهر / ماهیار نوابی

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۷:۲۴ قبل‌ازظهر,




آیین مزدک ، بخش نخست

این پژوهش در مورد عقاید و اندیشه های مزدک ارائه می گردد پس از این پژوهش به پژوهشی های دیگر در زیمنه دین و اندیشه های دیگر خواهم پرداخت و سپس به سراغ آیین اسلام خواهم رفت که به احتمال بسیار زیاد آنرا در وبلاگ "شعوبیه" خواهم نگاشت.

مقدمه

آیین مزدک نهضتی است زردشتی – گنوسی که طرفدار تحولات اجتماعی گسترده ای است. این آیین در عصر قباد ساسانی (531-488 میلادی) رشد کرد و سبب یک رشته انقلابات و تحولات اجتماعی در ایران گشت، و هرچند، سرانجام به سختی سرکوب شد ، اما تاثیرات کوتاه مدت و دراز مدتی از خود برجای گذاشت.حتی میتوان باور داشت که یکی از علل سرنگوی امپراتوری ساسانی تاثیرات انقلابات مزدکی بود اما باید توجه داشت علل اساسی آن دادن اختیارات گسترده به فرمانداران در زمان انوشیران دادگر بوده و نمونه آن بهرام چوبینه است که هم ثروت داشت و هم قدرت.

باهمه پژوهشهایی که در باره آیین مزدک به عمل آمده است به علت نبودن مدارک مزدکی و تنها وجود نوشته های اندک دیگران درباره مزدکیان هنوز هم زوایایی از این آیین ناشناخته مانده است. که دلیل آن را باید نابود کردن آثار مزدکیان توسط تئکراتها و فرمانداران ساسانی دانست.دلیل دیگر آن به باور مهرداد بهار آن بوده که؛ توده دین را عمدتا دهقانان ساده روستاها تشکیل می داده اند و فرهیختگان اندکی در میانشان وجودداشته است.

تنها اطلاعات ما تا این زمان از دشمنان این آیین است که متعلق به متنهای پهلوی پایان دوره ساسانی و آغاز اسلام ، مدارک سریانی، یونانی(بیزانسی) و اسلامی است.همه اینها منعکس کننده نظر رسمی دولت ساسانی است و تقریبا هیچیک بیطرفانه به مسئله نگاه نمی کند.در مجموع شهرستانی، ابن ندیم و فردوسی اطلاعات مفیدی درباره آیین مزدکی در دسترس قرار می دهند. در سیاسیت نامه نظام الملک و در روایات داراب هرمزدیار نیز اشاراتی به این آیین وجود دارد که ظاهرا بر منبعی کهن تر به نام "مزدک نامک" (1) است. منابع اسلامی از زرتشت نامی سخن می گویند که موبد شهر فسا بوده است ،بنابراین منابع، او که زرتشت پسر خرگان نامیده می شده ، بنیانگذار آیینی بوده است که در آغاز محتملا آیین زرتشتگان خوانده می شده. زما زیست این زرتشت چندان روشن نیست. منابع بیزانسی از بوندوس(بونده) نامی در روم یاد می کند که این آیین را تبلیغ می کرده است و گویند که او در اصل مانوی بوده ، ولی مذهب نو آورده بوده است.او سپس از روم به ایران رفت و آیین خویش رابه نام "دیست دینان" تبلیغ کرد و قباد به آیین وی گروید و دریست دین شد البته ایرانیان کیش او را " تون داریسثنون" یعنی دین خدای خیر گفته اند که در زبان پهلوی دریست دین نامیده شده و معنی همان درست دین را می دهد همچنین از اینجا که او(بونداس) از روم به ایران آمده می توان چنین انگاشت که در اصل ایرانی بوده است.

بنابر این دو روایت ممکن است باور کنیم که چنین آیینی پیش از مزدک وجود داشته است و سپس بر اثر اوضاع نا بسامان ایران در دوره فیروز و قباد و در پی فعالیتهای مزدک ، آیین مزبور پیروان فراوانی در دوره قباد یافت و به نام مزدک خوانده شد و صورت دینی مستقل یافت. در دوره ظهور مانی و مزدک شرایط اقتصادی - اجتماعی ایران عصر ساسانی به گونه ای بود که رویکرد به مسائل اجتاعی – سیاسی فزونی گرفت و چنین بود که مزدک آیین مانی را با شعارهای اجتماعی همراه ساخت و تغییرات اقتصادی – اجتماعی زمینه ساز نهضتی شد که مزدک پرچم دار آن بود به گفته سمعانی خود مزدک اهل نسا و از توابع خبیص بوده است.

ابن ندیم از مزدک القدیم و مزدک الاخر یاد می کند و این دین را که اساسا مزدکیه و خرمیه بوده است ، فرقه ای زرتشت می داند. او می گوید مزدک القدیم طرفدار لذت بردن از زندگی و برابری و برادری در دارایی و زن بوده است. او معتقد به کار خیر و مخالف خون ریختن و آزار دیگران بوده است. مزدک الخر همان است که در عصر قباد ظاهر می گردد و به دست خسرو انوشیروان کشته می شود .گفتنی است قباد آیین مزدک را میپذیرد اما بر اثر شورش درباریان و مخالفت موبدان از ایران فرار کرد و به هیاطله پناهنده شد و پس از بازگشت و رسیدن به شهریاری روابط او با مزدکیان متکی بر دور اندیشی بود.با رسیدن انوشیروان به پادشاهی به روایت میرزا آقا خان کرمانی: انوشیروان دریافت که مال و نتیجه سخنان مزدک و پیروانش که نام آنرا مساوات حقوق و دادگری نام نهاده به ابطال سلطنت و تاسیس جمهوری می انجامد و چنین بود که مزدک و پیرئانش را قتل عام نمود و در اثر این قتل عام است که دکتر زرین کوب شگفت زده شده می گوید دادگری او افسانه ای بیش نیست وگرنه دوازده هزار نفر را قتل عام نمی نمود و برخی بر این نظرند که قتل عام مزدکیان به سود تخت پادشاهی بوده و انوشیروان ناگزیر چنین کرده است. راسل هینلز می گوید :چنین بود که مزدک در بیدادگاه انوشیروان محکوم به مرگ شد و به روایت مطهر بن طاهر مقدسی و مسعودی تنها در یک روز تعداد کشته های مزدکی به هشتاد هزار نفر رسید و ابولفرج تعداد کشته شدگان را در یک نیم روز یک صد هزار نفر می داند و خواجه نظام الملک از دوازده هزار نفر یاد کرده است.

عقاید مزدکیان:

مزدکی ها ظاهرا به تاویل متون اوستایی معتقد بودند و به باطن معنایی و نه ظاهری آن باور داشتند . دسترسی مزدک به دربار به عنوان یک موبد خود موید ظاهر زرتشتی و احتمالا تمایلات زرتشتی در این آیین است، زیرا او به عنوان یک مانوی،قادر نبود در عداد موبدان به دربار قباد راه یابد.اما مزدکی ها از باورهای گنوسی به بهره نبودند و انتساب آنها به مانویت یک اتهام نیست.میتوان باور داشت مزدکی ها برای دین خود یک بنیان زرتشتی قایل بودند و باورهایی برگرفته از آیین گنوسی در مورد جهان داشته اند.لذت بردن از زندگی در حد توان ، یا ریاضت کشیدن های منتسب به مزدک ، هردو می تواند روحی گنوسی داشته باشد. دوگانه پرستی مزدکی ضاهرا شبیه دوگانه پرستی زرتشتی است که در اوستای جوانتر دو نماد را می بینیم یکی اهورا مزدا و دیگری اهریمن، اما مسئله نجات روح از ماده، آنرا به دوگانه پرستی گنوسیان نزدیک می کند.منع خون ریختن و برخی نکات اخلاقی اجتماعی ، نوعی اخلاق گنوسی مانوی را جلوه می دهد.

دین مزدکی در عمل،تلفیقی از دین زرتشتی دوره ساسانی، دین مانوی و آداب و عقاید جوامع روستایی در ایران است.

------

1-داستانی است در مورد مزدک در رمان قباد اول که ابن مقفع آنرا به عربی برگرداند.

در نوشتار پسین بیشتر به عقاید و باورهای دینی مزدکیان خواهم پرداخت.

بخش سکولاریسم براه افتاد میتوانید از لینکهای بالای وبلاگ استفاده کنید. یا از اینجا

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۸:۰۳ قبل‌ازظهر,




آیین گنوسی

در پی آن بودم پژوهشی در مورد جنبش و نهضت مزدک انجام دهم که لازمه آن آشنایی خوانندگان گرامی با آیین گنوسی است که نخست بدان خواهم پرداخت ، خوانندگان گرامی باید توجه داشته باشند تمامی نوشتارهایی که به صورت پژوهش در این تارنگار قرار میگیرد در پی آیند همدیگر بوده و به نوعی باهم رابطه دارند و در رسته ادایان(religion) قرار خواهد گرفت.

--

هنگامی که مسیحیت در سرزمین های امپراتوری روم در حال قدرت یافتن بود،ادیان ابتدایی کهن ، با بت پرستی و خرافات و افسانه سازیهای خود سراسر اروپارا فرا گرفته بودند؛ همچنین ادیان فلسفی در شکل های مختلف : فلسفه رواقی ، فلسفه فیثاغورسی و افلاطونی با عقاید کهن در آمیخته ، تفسیر و تعبیری تازه بدان بخشید.عقاید یونانی و شرقی نیز باهم در آمیخته بود و آیین های راز آلوده ای چون آیین دمتر(1)، ایزیس مادر بزرگ، و نیز اندکی دیرتر ، آیین مهر اندیشه های مردمی را فرو گرفته بود که به آیین های تشرف و آینده پس از مرگ دل خوش کرده بودند.

در چنین محیطی بود که گنوسی ها پدید آمدند.

گنوس در اصل از واژه یونانی gnosis به معنای «دانستن» است ،همچنین می توان به دانش حقیقی و عرفان ترجمه کرد .پیروان این آیین گمان داشتند که به حقیقت و کل حقیقت دست یافته اند.آنها باور داشتند که حقایق الهی تنها برآنها آشکار شده و این حقیقت الهی در اصل در زمان های گذشته به گونه ای اسرار آمیز بیان شده است و از طریق افرادی ویژه که به دانستن آن تشرف یافته بوده اند،نسل به نسل منتقل شده است.مثلا گنوسی های مسیحی برآن بودند که آگاهی خود را از یکی از حواریون عیسی مسیح یا مریم و از عیسی مسیح در حال صعود آموخته بودند و صورت وحی و الهام داشته است.

اما آیین گنوسی تنها وحی و الهام نبود، بلکه دین نجات و رهایی نیز بود. در این دین، روح انسان می آموخت که چگونه پس از آزادی باری دیگر به جهان روح که از آن به جهان مادی سقوط کرده بود ، بازگردد(2).این آگاهی به یاری آگاهی بر وحی الهی حاصل می شود و این آگاهی به یاری اجرای آیین ها و به کار بستن قواعدی که گاه جادوگرانه است، حاصل می شد.هرکسی قادر نبود اهل راز باشد و هرکسی را به دین خود نمی پذیرفتند. این دانش فقط بدانها آموخته می شد که قادر بودند به آیین تشرف یابند. دینی را که آموزش می دادند، برپایه دوگانگی و تضاد ماده و روح قرار داشت و خداوند تعالی در نظر ایشان بسیار دور دست و دست نیافتنی بود.آفرینش جهان مادی کار این خدای دور دست نبود و کار خدایی که در مراحلی بس پایین تر از خدای تعالی قرار دارد، یا کار اهریمن ، بود و به گفته ای در پایین(به جای اهریمن) قوای روحانی ازلی قرار داشتند که از آن جمله است قوه خالق زمین که به اصطلاح یهود در کتاب تورات "یهوه"(خدای موسی)نامیده می شود و او روحی سفلی بود که عالم ماده را خلق کرد ،و در دین و آئین پیروان آن کتاب نفوذ پرستش یهوه تاثیری بسیار کرد.در نظر ایشان ماری که در بهشت عدن آدم و حوا را به درخت معرفت یعنی «گنوس» رهبری کرد وجودی خیر و مفید بوده و نباید آنرا از عناصر خبیثه شریره به شمار آورد. البته نظرهای مختلف و متفاوتی در این باره بیان شده از آن جمله که آن مار بدین دلیل بد نیست که پس از گناه آدم و حوا تلاش بسیار نمود تا آنها را از ظلمت ساخته یهوه نجات دهد و همچنین اینکه عیسی آن موجود ازلی مشاهده نمود در زمین فساد و گمراهی به حد کمال رسیده برای نجات نقابی از جنس جسم و پیکر انسانی بر خود آراست در حالیکه گوشت و استخوان او حقیقی نبوده و انسان بودن او بکل مجازی و ظاهری بوده است.او به زمین آمده تا ارواح بنی آدم که با ماده آلوده و چرکین شده بودند تعلیم دهد تا بوسیله ریاضت و زهد بدن را مهار کرده و برای فکر و ضمیر، حکمت و خرد جاویدی حاصل کنند و از بند و زنجیر عالم ماده خود را رها سازند و از شر گوشت و استخوان رهایی یافته و موجودی علوی و مجرد گردیده بنعمت بقا و جاودانگی دست یابند.همچنین گنوسی ها باور داشتند میان جهان مادی و خدای تعالی ،خداوندانی بینابینی قرار دارند و فرمان و خواست خداوند تعالی از طریق آنان به جهان مادی می رسد و هرچه این فرمان به جهان ماد نزدیکتر می شود، کیفیتی پست تر و تباه تر پیدا می کند، و روح نیز با طی همین مدارج بالا و برعکس است که خود را می تواند بالاتر برد، تا سرانجام ، به خدای تعالی برسد.

همین اصول فکری است که ادیان بسیاری را زیر تاثیر قرار می دهد.اصول عقاید گنوسی محققا قبل از عیسویت وجود داشت و سپس با عیسویت جنگید. در سده های نخستین مسیحی، آیین گنوسی سراسر جهان یونانی- رومی را در پیمود و دین یهود و مسیحیت را به خطر نداخت. آیین گنوسی نخست در اسکندریه و در سامره (3) (ایالت مرکزی دولت کهن یهود) رشد کرد. در مصر آیین گنوسی با آیین ایزیس و اُزیریس در آمیخت. در آیین گنوسی دو اصل ضد و مستقل و از هم وجود دارد. یکی اصل خوبی و دیگر شر است . در این جهان ، وجود الهی به صورت اخگرهایی در درون ما است که در اصل فروزان بوده و در درون ماه به خاموشی گراییده و خفه شده است تا باز به اشکالی دیگر ظاهر شود و بدرخشد. این اخگر ها پاره های تن اُزیریس اند که در سراسر مصر پراکنده گشته و به خاک سپرده شده است و ایزیس در جستجوی آنهاست. این عقاید بعدها در اندیشه های گنوسی مسیحی بازلیدیس(3) و والنتین(4) دوباریه ظاهر می شود.در سامره آیین گنوسی همزمان با عیسویت رونق داشت و رهبری آن در دست شمعون مغ بود و مردم پیرو او بودند. حتی در متون مسیحی آمده است که او ادعا می کرد که خدای بزرگ است.

چنین مسیری را در آسیای غربی زیاد می توان دید که فردی نخست خود را واسطه میان خدای تعالی و مردمان می خواند و سپس خود را همانا خدا می شمارد. در سده دوم میلادی ، پیروان شمعون تثلیث مسیحی را ظاهرا پذیرفته بودند و بر آن بودند که شمعون چون فرزند خداوند- میان یهودان آمد و درسامره چون پدر و در میان دیگر اقوام چون روح القدس بود. پیروان شمعون در کنار خدای تعالی همسری به نام هلن نیز قرار دادند، آین آیین در "صور" به وجود آمد.در آنجا پرستش خدای ماه رایج بود، شمعونی ها این ایزد بانو را با خرد یکی دانستند، مردم اسکندریه او را ایزیس می خواندند. نه تنها آیین شمعون که دیگر آیین های گنوسی نیز همه در دامن عیسویت رشد کردند، هرچند اصل و منشایی قبل از آن داشتند .همین مسئله به زودی نبردی سخت میان مسیحیان و این آیین ها شرک آلود را پدید آورد.

بنا به نوشته های مسیحی اصول عقاید گنوسی ها چنین است:

1- ماده دشمن روح است ، چنان که شر، دشمن خیر است.بنابراین تن قابل تحقیر است حتی صعود عیسی را به همراه تن انکار می کنند و غسل تعمید طرد می شود.در زمینه های اخلاقی گاه به سبب مادی بودن تن ،مرزهای اخلاقی برداشته می شود، زیرا هر پرهیزی مادی بودن تن را از بین نمیبرد.بنابراین فرقی میان پرهیزگاری و فساد اخلاقی وجود ندارد. در برخی گروهها ،برعکس، چنان تقوا و پرهیزی وجود دارد که هرگونه تماسی می تواند وجود را آلوده تر کند و زن ، گوشت و می از زندگی طرد می شود(5).

2- تخیلات و تصورات خارق العاده در میان پیروان این آیینها عمومیت داشت.رویاها، نظریه های شگفت آور درباره فرشتگان ، نسبت شناسی و قصه های برساخته سخت رایج بود.

3- آنان عیسی مسیح را بعد از فرشتگان قرار می دادندو گاه وجود او را انکار می کردند.بسیاری تن او را منکر بودند و معتقد بودند او با تن خویش به این جهان نیامده بود.

4- این کافران بیشتر از میان یهودیان پدید می آمدند و خود را استاد قانون(آسمانی) می دانستند.

در قرن دوم مسیحی وضع مسیحیت سخت تر شد و گنوسی ها جدی تر و با قدرت بیشتری به مسیحیت تاختند.از این گنوسیان یکی بازیلیدس است که در اسکندریه زندگی می کرد. مهمترین مسئله مورد توجه او این است شر از کجا امده ، البته همانگونه که در پیش گفته شد برخی از گنوسی ها شر را از اهریمن یعنی منشا بدی می دانستند که دور نرفته ایم اگر بگوییم این باور وام گرفته از آیین زرتشت نیز بوده است.به هر روی وی معتقد بود که خداوند دارای مشیتی است که بر آزردن گناهکاران استوار است. او باور داشت که آزاری را که شهید می بیند لامحاله به علت گناهی است که خود یا در اشکال پیشین خود مرتکب شده است(6).او می گفت شهادت عیسی به علت گناهی است که مرتکب شده است و در واقع به واژه عصمت که در اسلام با آن آشنا هستیم باوری نداشت .

بازیلیدس در واقع نسل بشر را محکوم می دید و معتقد بود تنها پیروان او از این محکومیت رهایی می یابند و تنها آنانند که قادرند به حقیقت راه یابند.این حقیقت را نمیتوان آموزش داد باید شهود دست دهد و باید طبیعتی دیگر داشت تا قادر به دریافت این شهود شد.

والنتین باور داشت که شهود تنها به موجودی کامل دست می دهد، در حالی کهدر نظر بازیلیدس ایمان مطلق به ححصول شهود می انجامد.بعدها گنوسی ها بر آن شدند که حصول شهودی نیازی به ایمان ندارد و اینگونه میتوان برداشتنمود که از اصول دگماتیک(لایتغیر) برخوردار نبودند. بازیلیدس معتقد بود که شهود از راه تجلی که در طی مراحل دست می دهد حاصل خواهد شد. به قول بازیلیدس ، در اصل خدایی وجود دارد که زاییده نشده است.آنگاه آگاهی پدید می آید ، آنگاه سخن سپس اندیشه، خرد قدرت ،داد و سرانجام آرامش.اینها همه فواصلی میان خدای تعالی و جهان مادی است که این دو را به هم می پیوندد.

والنتین نیز در قرندوم مسیحی می زیست و بزرگترین مبلغ گنوسی بود.ظاهر آموزشهای او مسیحی بود. دو موضوع میان تعلیمات او و بازیلیدس تفاوت ایجاد می کرد .نخستین آن را پیشتر گفتیم.دیگر این که زندگیالهی و تداوم آن نه از راه تجلی بلکه از طریق جفتهای اِاُن ها(7) است که روی نخستین گروه آ« هست جفت اند. سپس گروهی است متشکل از ده اِاُن گروه سوم شامل دوازده اِاُن است، که روی هم سی جفت اِاُن وجود دارد که خود عددی مقدس است.

خدای بزرگ یکروز تصمیم به خلق گرفت و نخستین جفت را پدید آورد که آگاهی و حقیقت است.درواقع به نظر والنتین زیر تاثیر شهوت بود که خدایان طبقات متفاوت پدید آمدند.اِاُن ها جفت جفت به هم نزدیک می شوند و اِاُن های جدید را به وجود میآورنداین همان نظری است که در مانویت به وسیله دیوها انجام میپذیرد.آخرین اِاُن به نام سوفیا در جهان مادی می افتد و این منشا گناه است.گاهی سوفیا نمی افتد ولی آلوده می شود و باید او را نجات داد.مسیح و روح القدس برای نجات او به این دنیا میآیند.مسیح گنوسی و مسیح عیسوی یکی است. او نتیجه سی اِاُن است که از جهان الهی بر زمین میآید.او خود را با سوفیا یکی میکند و او را از شهوتی که بدان گرفتار شده نجات می دهد.این آگاهی را نباید در اختیار همه گذاشت بلکه افتخاری است که به معدودی ارواح دارای استعداد تعلق میگیرد.مذهب والنتین به زودی به شعب بسیاری بخش گردید که عمده ترین آنها مکتبهای غربی و شرقی است.

---------------

1- Demeter : در اساطیر یونان ، ایزد بانوی کشاورزی،باروری، ازدواج. اورا با سرسCeres ایزد بانوی رومی یکسان می دانند.

2- این اندیشه ریشه در باور یهودیان مبنی بر اخراج آدم و حوا دارد که مسیح وام دار آنست.

3- رهبر ککتبی گنوسی در اسکندریه عصر امپراتورلنهادریان و آنتونیوس پیوس.

4- یکی از بنیان گذاران آیین گنوسی اسکندریهدر حدود سال 100م.

5- این باور تا حدودی نزدیک به باورهای اسلامی است البته باید توجه داشت طرد زن و گوشت و می ، نوعی روزه داری نیز محسوب می شود.

6- تقریبا نوعی اعتقاد به تناسخ که میتوان ریشه آنرا در آیین مانی و بودا جستجو کرد.

7- نیروهای ازلی یا ذرات نور ازلی و بهشتی، گاه به قلمرو ایزدان اطلاق می شود.

کتابنامه

1- دانشنامه مزدیسنا/ دکتر جهانگیر اوشیدری

2- تاریخ جامع ادیان/ جان ناس

3- ادیان آسیایی/ مهرداد بهار

4- آیین گنوسی و مانوی/میرچا الیاده

5- عهد عتیق(تورات)

6- در مورد مسیحیت تاریخ کلیسای قدیم می تواند یاری گر خوانندگان باشد.

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۱:۲۶ قبل‌ازظهر,




فقر و فلاکت بروی دریای نفت


ایران در گذرهای تاریخی خود شاهد فراز و نشیبهای بسیاری بوده اما فقر و فلاکتی که پس از اسلام بوجود آمد و نقطه اوج آنرا می توانم در دوره قاجاریه دید ، انکار کردنی نیست، مکتب خانه ها تنها بدبختی را تدریس می کردند و مردمان ریاضت را با پوست و گوشت خود تجربه می کردند، زمانی که رضا شاه بزرگ به پادشاهی رسید خیابانهای ایران که البته نمیتوان نام خیابان را بر آن گذاشت ،خاکی بود و به خرابه های شهری می مانست که روزگاری تمدن و فرهنگش زبانزد خاص و عام بوده است. شاید دوران پستی و فرومایگی ایران را در دوران قاجار باید کاوید ، زمانی که مردم کشورمان به انواع مرضها دچار می شدند و جان می سپردند چراکه رابطه با کفار ، حرام بود و فقیهان تنها دعا را علاجِ وبا و حصبه و هزار مرض دیگر میدانستند ، پس از پشت سر گذاشتن آن دوران نکبت بار ، اگر با دیدی میانه رو بنگریم زمان پهلوی بهترین دوران پس از قاجار بوده است هرچند در آن روزگار ایران از نعمت اسلام گرانبها بی بهره بوده وگرنه خدا می دانست چه بلایی بدتر بر سر این ملت می آمد، اما این همه گله گی از قاجاریان واپسگرا و اینهمه تمجید از پهلوی تجدد خواه مارا به سراب انقلاب مردمی میرساند که حاصلش بر خلاف وعده هایش بسی غم انگیزتر از دوران قجری است ، امروز وقت نکوهش آقا محمد خان های نوری و فتخعلی ها نیست امروز باید ببینیم شیخ مجاهدها چه کردند و چرا امروز با اینهمه درآامد نفت و گاز و هزاران منبع درآمد باید حال و روز فرزندان کشورمان چنین باشد.

کرمان شهری با تمدن و فرهنگ است اما امروز به لطف نواده های شیخ فضل الله های نوری این شهر به ویرانه تبدیل گشته که گویی هرگز نسیم تمدن و پیشرفت و مدرنیسم سری به کو چه پس کوچه هایش نزده. بدبختی از سر و روی فرزندان ایران زمین می بارد و تنها این مشتی نمونه خروار است ، آیا براستی این لیاقت کشوری زرخیز است؟

چرا ما نباید همچون دیگر کشورها پله های ترقی را بپیماییم مگر جز اینست که ما هم استعدادش را داریم و هم ثروتش را؟

آیا زمان آن نرسیده یکبار به خود شهامت بدهیم و بپرسیم ریشه این فرومایگی ها کجاست؟

هگل می گوید تاریخ دوبار تکرار می شود، یکبار به صورت تراژدی و بار دیگر کمدی! شاید امروز باید به جامعه نکبت زده ایران زهر خنده بزنیم و آنقدر به پایکوبی بپردازیم تا اشک از چشمانمان جاری شود چرا که درک نکردیم و نفهمیدیم در کجاییم و چرا بسته پاییم ، چراکه درک نکردیم میتوانیم اگر بخواهیم ، نسل ما سوخت هم چنانکه اگر ریشه آه ناله های آنچه بر ما گذشته است را نیابیم باید بر حال فرزندانمان بگرییم.

پی نوشت:

1- دوستان در نوشتار بعدی سو و جهت نوشتارهای تارنگار را به سمت تاریخ و نهضتهای دینی خواهم برد ضمن آنکه پس از پایان هر پژوهش به دیگر مسائل همانند جامعه و اسلام می پردازم در مورد بیخدایی و سکولاریسم و حقوق بشر نوشتارهایی را به صورت PDF در صفحه ویژه هر کدام قرار خواهم داد.ضمن آنکه پژوهش در مورد آیین زرتشت را پس از سایر پژوهش های نهضتی(همانند مانی و مزدک) اختصاص خواهم داد سپس به دیگر ادیان مانند مسیحیت و بودا خواهم پرداخت.

2- در زیر نامه افشاگرانه جناب آقای فرامرز دادرس را مشاهده می کنید که در مورد شرکت دکتر خسرو خزاعی در اجلاس یونسکو است ، در حالی که ایشان می دانستند ( و شاید نه) در این اجلاس شرکت جستند اما شوربختی و افسوس در این است که ایشان می دانند جمهوری اسلامی هرگز برای زرتشت و زرتشتیان و دیگر اقلیتها دل نسوزانده که حالا بخواهد فرستاده ای ویژه را در این مورد را به یونسکو بفرستد که در بعد روشن گردید اینکارها برای به ثبت رساندن تعزیه می باشد و زرتشت تنها حکم ابزار را دارد و دکتر خسرو خزاعی بجای اعتراض یا تحریم این اجلاس دست به سخنرانی زدند ! باقی ماجرا در پایین آمده دادگری با شماست.

دریافت فایل

فایل درست .

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۵:۳۲ قبل‌ازظهر,




رستگاری در گرو جامعه باورمند



گاه در زندگی آدمی رخدادهایی روی می دهد که رنگ و بوی زیستن در جامعه را برای فرد دگرگون می سازد ، نمی دانم نامش را اتفاق بگذارم یا شانس، اما چند سال پیش مولوی وار عاشق انسانی شدم که تابلوی زندگی مرا به نیرویی فراتر از آنچه می اندیشیدم آزین داد.

آنچنانکه شمس مولوی را دگرگون ساخت ، دوستی چنان مرا مست و متحیر کرد که امروز خود را مدیون او میدانم ، شاید خود هیچگاه نداست که برمن چنین اثر گذارده ولی براستی تولدی دگر یافتم و حال که چنانم !

من نه هرگز مولوی بوده ام و نه خواهم بود و نه او شمس. و این اندیشه است که انسان را گاه حلاج میگرداند و گاه حجاج.

در جامعه امروزین ما اندیشه ، به نیرویی مصنوعی مبدل گشته که گویی آدمیان در ذات خود مقلدند شاید خرده گیرید که چرا انسانهای اطراف خود را بی فکر و یا فاقد نیروی اندیشه میدانم اما دلیل و استدلالی ساده شاید شما را موجاب گرداند همچنانکه عده ای را بخشم وا خواهد داشت. اساس ایدوئولوژی ها و مکتبهای انسانی بیشتر مبتنی بر پذیرش بدون اندیشه است همانگونه که یک مسلمان میپذیرد و به سخنی دیگر باورمند(معتقد) می شود شخص رسول از سوی نیرویی ازلی فرستاده شده همچنانکه خواهد پذیرفت و ایمان می آورد به روز واپسین و در پی آمد آن عذابها و پاداشهایی که شخص مسحور کننده در مغز ناتوان مسحور شده و مسحور شدگان تزریق می کند که کیستند، از کجا آمده اند و چه باید بکنند تا رستگار شوند (!) اما این رستگاری به سادگی به دست نمی آید گاه خونها ریخته می شود و گاه انسانها را همچون گَله گوسفندان به باد فنا می سپارد با زیر عنوانهایی بسیار زیبا همچون شهیدان راه خدا ، تنها برای بدست آوردن چند وعده بی پایه اساس همچون حوری و حورا ، نهرهایی روان و یا زندگانی جاودان!

رستگاری برای پیروان یک ایده آل است چراکه تا به اکنون هیچکس نتوانسته تعبیری از این واژه بدست بیاورد ، همچنانکه رسولی خود فرستاده رستگاری را در جهاد می بیند و دیگری در صلیب خونین اندیشه های جاه طلب.

مردمان در دیدگاه چنین رسولانی گوسفند هستند و نیاز به چوپانی فداکار دارند ، چوپان میتواند ایده آل را برای گوسفندان ، چراگاهی بی مانند جلوه دهد که از شر گرگان بدورند ، اما وای به روز گوسفند خردمند و یا شک ورزی که ایمان خود را به زیر تیغ گیوتین پرسش ببرد ،آنگاه است که برچسب مزین به مشرک و یا مرتدد را دریافت می دارد ،از این پس نه تنها جهنم (پر از گرگان )بر او حلال میگردد ، بلکه در این زمان و در این جهان فانی باید به عذاب معذوب گردد و به انواع شکنجه ها مبتلا ،چراکه دیگر او گوسفند نیست ،آدمیست خردمند ، شک ورز و نیرویی در مقابل ویروس کشنده ایمان .

در جامعه ایدوئولوژیک امروزی ما ، مردان و زنان نه فاقد نیروی اندیشه بلکه فاقد نیروی شجاعت و استفاده از آن در راستای شک ورزی و خردمندی هستند و دلیل آن ساده و لی دهشتناک در ذهن باورمندان است آن زمان که رسولان تبشیر و تنزیر(ترساندن) را در دستور کار خود قرار دادند براستی حصاری مستحکم بدور اندیشه کشیدند تا این مرغ چهار پَر به مرغی دست و پا شکسته تبدیل شود و نتواند آنجور که باید و شاید شهامت شک کردن را در خود رشد دهد و به بالندگی برساند. کشور ما و فراتر از آن جهان امروز در سیطره اندیشه های جهادی و ارتجاعی قرار دارد که تولد هیتلری دیگر چه از نوعی عربی(بن لادنی) و چه از نوع ائدولوژیک(اسلامگرایی افراطی) آنرا نوید می دهد ، اگر امروز دست کم مردمان ما این خطر را درک نکنند و در پی ریشه این آفت نباشند این بیماری مهلک که شیوع دهنده ای جز چوپانان و والیان آنها ندارد بار دیگر این کشور و دیگر انسانها را با مخاطره ای دهشتناک تر از هجوم تازیان مواجه خواهد کرد که هم زیر بنای خرد ورزی را در بعد معنوی و ایران را دربعد جسمانی آن از پی خواهد افکند که این تنها نتیجه زیبای آن است. اگر ما و دیگر مردمان خطر این بنیاد گرایی نا خوشایند را درک نکنیم با زور و تزویر شمشیرهای امروزی باز به سرنوشت همان آدمیانی بازگشت خواهیم نمود که خواه ناخواه به گوسفند تبدیل گشتند و این خطر نیست فاجعه است فاجعه ای به وسعت تاریخ چراکه بار دیگر باید تاریخ ادیان را بر ما بنویسند اما در این تاریخ خود نوشته دیگر اثری از بابک خردمدینها و ابن مقفع ها نیست چرا که خود با آغوش باز این بازگشت به فرومایگی را پذیرا شده ایم و باید نسلهای پس از ما فدا شوند تا به جای امروزین خود برسیم همچنانکه در سال 57 در یک عقب گرد ماهرانه و به گفته ای در یک سوءتفاهم تاریخی گیر کردیم و از تجدد مشروطه به خاطر گوش دادن و نواهای دلنواز اما فریبنده یک چوپان دل به حوری های نادیده و و زندگی جاودانِ ناشناخته بستیم ، حال این برگ تاریخ که ما سطرهای آنرا تشکیل میدهیم میتواند برای ما عبرت شود تا بیندیشیم ریشه بدبختی و شوربختی این ملت در چیست و به رویه(صفحه) دیگر رویم و یا میتواینم با رنگ تعصب دادن به اشتباهات و عدم شهامتهای نداشته ی خود به مقدمه این کتاب تراژدیک تاریخ بازگردیم و گوسفند وار بدنبال ایده آل های ناشناخته براه افتیم.

پی نوشت:

1- در نوشتارهای خود هرگز قصد توهین ندارم و اگر از نوشتارهایم چنین بر میآید پوزش می خواهم چراکه چنین هدفی را نداشته و ندارم.

2- هرگونه نقد و گفتگو را پذیرا خاهم بود و باعث خرسندی کهترین خواهد شد.

-----

صفحات دیگر وبلاگ هنوز راه اندازی نشده به محض راه اندازی در همین تارنگار به اطلاعتان میرسانم.

درضمن هرگز خط مشی سیاسی را در تارنگار دنبال نخواهم کرد چراکه این تارنگار سیاسی نیست، اجتماعی است.

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۸:۱۰ قبل‌ازظهر,


درود بر ایرانیان آزاده و آزاد اندیش

18 تیر ، نخستین روز بروز رسانی این تارنگار می باشد و لی بی شک نخستین بار نیست ،چرا که در پیش بارها نوشته ام و بار ها فیلتر شده ام که البته این خود نشانه اوج دموکراسی در ایران زمین می باشد که همگی بدان می بالیم.

بد نیست ابتدا خط مشی و روند تارنگار را روشن سازم تا خوانندگان گرامی بیشتر با هدف کهترین و دیگر یارانم که بعدها به ما خواهند پیوست آشنا شوند؛

وبلاگ "نسل من" جهت نوشتاری روشن( و کمی عجیب) خود را پیش میرود بدین صورت که شما گاهی نوشتاری در مورد استوره را بروی آن مشاهده می کنید و گاه نقدی اجتماعی که اینگونه نوشتارهای هرگز به روند و هدف کلی کانون، هرگز صدمه نخواهد زد چرا که " نسل من" تنها یک صفحه است و شما میتوانید با دسته بندی جستارها که در سربرگ وبلاگ قرار دارد( history,mythos,…) به مطلب مورد نگر خود دست یابید. به این ترتیب که هر نوشتار از سوی من یا دیگر دوستان ابتدا در این صفحه و سپس در رسته ویژه خود قرار خواهد گرفت.

بخشهای وبلاگ:

نخستین و مهمترین بخش کانون که بصورت مجزا میباشد با فرنام کانون خرافه زدایی شعوبیه می باشد روشنگری بیشتر در روزهای پسین بروی وبلاگ کانون شعوبیه گذاشته خواهد شد که از آن جمله اند ؛ هدف ، پیمان ، نشریه و...

بخش دوم که هم از تارنگار "نسل من" و هم "کانون شعوبیه" قابل دسترسی می باشد بخشی به نام شب نامه است این بخش شاید با تصور شما از شبنامه متفاوت باشد شکیبا باشید توضیحات بیشتر در آینده بروی برگه ویژه آن خواهید دید و از طریق همین تارنگار با خبر می شوید.

بخش سوم ، بخشهای فرعی را تشکیل می دهد همانند ؛

اتئیسم : آشنایی با بی خدایی، تابویی که همه را از خود میراند چرا که دیگران خود ، خود را رانده شده میپندارند(روشنگری بیستر در روزهای آینده.)

استوره : اساطیر آینی و باستانی و ریشه یابی و بررسی ادیان ابراهیمی و ایرانی ، در بستر فرهنگی مردمان گذشته.

ادیان : جستارهایی در نقد و روشن سازی ادیان و آیینها از جمله اسلام.

تاریخ: این بخش بیشتر به موضوعاتی می پردازد که برخی ها دست به تحریف زده اند و یا جستارهایی که کمتر بدانها پرداخته شده است.

سکولاریسم: آشنایی ایرانیان با سکولاریسم گاها در حدی است که آنرا ستیز با دین تلقی می کنند که این بخش برای یاران گرامی میتواند بسیار مفید باشد.

حقوق بشر: تمامی جستارهای مرتبط با حقوق بشر و نیز عکسهای مربوط به آن در این بخش قرار خواهد گرفت.

جامعه: پرسه زدن در خیابانهای ایران همیشه غمی را در دل ایراانیان آزاده می نشاند حتی ما تبعیدیان، از فقر و تن فروشی گرفته تا مبادله علنی و آزاد مواد مخدر ، این بخش بیشترین جستارها را پس از دین در بر خواهد گرفت.

عکسها: تلاش بر این دارم تا عکسهای مربوط به ایران باستان (یادمانها) و عکسهای جالب و دیدنی را در این بخش قرار دهم یا به صورت زیپ شده و یا در قالب pdf (با نظرتان یاری برسانید.)

این نکته در خور توجه است که بخشهای بالا تماما نوشتارهای این جانب نیست و برخی از آنها نوشتار دیگران و بیشتر در قالب کتابهای الکترونیک در دسترس دوستان قرار خواهد گرفت و نیز باید بگویم در مورد هر آنچه بیان میدارم حاضر به مناظره هستم ، چراکه مناظره و گفتگو را راه روشن سازی و تبادل باورها میدانم و می توان گفت بهترین روش برای تمرین دموکراسی است.

باید اشاره کنم تارنگار"نسل من" و "شعوبیه" که با همکاری دوست گرامیم آرشام پورآریا اداره میگردد. در پیش نامی از دوست نازنینم دانیال . پ آورده بودم ، این دوست نادیده اینترنتیم تنضیمات قالب وبلاگ را برعهده داشته اند هرچند امروز از ایشان خبری ندارم ، امیدوارم در هجا هستند شاد و پیروز باشند.

در مورد همه گفتم به جز خودم ، گاه بیوگرافی دادگری را در ذهن خواننده به وجود می آورد درست یا غلط به برداشت دیگران بستگی دارد و اینکه تا چند روز آینده بیشتر و بهتر با نوع اندیشه من آشنا خواهید شد.

میخواستم نام تارنگار(وبلاگ) را نوشته های یک تبعیدی بگذارم چراکه برای ما ایرانیان تبعید شده و ترد (طرد)شده از جامعه تنفس هوای آزادی به یک آرزو تبدیل شده اما باعث نگردیده نا امید شویم چرا که اگر اینگونه بود من پس از 4 سال وبلاگ نویسی دوباره به این محیط باز نمیگشتم ، خیلی ها مرا می شناسند و خیلی ها نه.

نوشتار من بروی سایتهایی همچون درفش کاویانی و افشا موجود است. البته بر روی تارنگار افشا با نامی مستعار شروع به نوشتن کردم اما در تارنگار درفش کاویانی با جستارهایی به نام خود یعنی "شارمین مهرآذر" قرار دارد. سیاه مشق نامی است که همیشه در ذهن من زنگ میزند ، سیاه کاری هایی که همیشه کهنه جامگان از آن رنج میبرند و تلاش بر این دارند تا هر صدایی را در نطفه خفه کنند اما دریغ که هیچگاه نمیدانند و نفهمیدند اندیشه را نمیتوان کشت ، اندیشه و خرد و عشق سه پیوند ناگسستنی با انسان هستند که اگر از بین رفتنی بود هیچگاه در تاریخ خود حلاج ها و سهروردی هارا نمی دیدیم ، هرچند عشق من معنوی نیست ، دست کم آنگونه که میپندارید نیست من به خدا باوری ندارم و به آیین رسولان که خود را برای آدمیان و خدای آدمیان واسطه ساخته اند هرگز باوری نداشته ام ، خدای من فرهنگ ایران است قبله من بسوی چکاد البرز است ، کعبه ای دارم برتر از هر آنچه میپنداری من به دور پاسارگاد طواف میکنم. ایرانیم، ایران را دوست دارم برخاکش سجده میکنم. در نگر من باور تمامی انسانها تا زمانی که متعرض دگر اندیشان نشود محترم و قابل درک است ولی هنگامی که من متعرض باورهای شما شوم و شما را معدوم بخوانم من جنایتکار و قاتل اندیشه های شما خواهم بود در روزهای آتی بیشتر در مورد اندیشه و باور انسانها سخن خواهم گفت ولی بد ندانستم به این نکته اشاره کنم تا شاید مرا ملحد بد آیین نپنداری و مرا ایرانی بدان دور از تو در همین نزدیکی ها.

جاوید ایران ، پاینده سرباز ایرانی ، برافراشته درفش کاویانی.

|

posted by شارمین مهرآذر @ ۲:۳۶ قبل‌ازظهر,